گفتگوی کوتاهی با آقای ناصر سیدبابایی داشتم. او می دانست که در رابطه با چه چیزی می خواهم با وی صحبت کنم. قبل از اینکه حرفی بزنم او با خنده، لب به سخن گشود و گفت: «تک تک لحظات زندگی ام را دوست دارم. زندگی با غم ها و شادی هایش برایم معنی پیدا می کند. هر لحظه ای که نفس می کشم و زیبایی های زندگی را می بینم بی اختیار به یاد اعضای گرفتار در فرقه تروریستی مجاهدین که هم اکنون در کشور آلبانی در اردوگاه مانز در اسارت بسر می برند ، می افتم و اینکه چگونه سران فاسد و بدنام مجاهدین دنیای آنها را به اندازه یک اردوگاه حصارکشی شده و بی ارتباط با بیرون و خانواده هایشان محدود کرده اند.
از اینکه مجبور نیستم هر روز سفره دل و ذهم را به اجبار نزد عوامل جنایتکار رجوی باز کنم خوشحالم. خوشحالم از اینکه می توانم ازدواج کنم و تشکیل خانواده بدهم. خوشحالم از اینکه دیگر کسی مرا تحت کنترل و حسابرسی مستمر و روانه قرار نمی دهد. خوشحالم از اینکه می توانم خودم تصمیم بگیرم ، چی بخورم و چی نخورم ، کجا برم و کجا نروم. با کی دوستی کنم و با چه کسی رابطه نداشته باشم.
آری در بیرون از حصارهای فرقه رجوی دیگر خانواده ضد ارزش نیست، با خواهر و برادر بودن با پدر و مادر زندگی کردن دیگر جرم نیست، بلکه یک ارزش انسانی و خدایی است. اینها همه برکت زندگی هستند. چیزهای ساده ولی ارزشمند که رجوی آنها را هم از ما گرفت. و بجای محبت و دوست داشتن، تخم کینه ،خشونت طلبی و جنگ و خونریزی را کاشت.
آری اینها همان ارزش های زندگی است که سالیان سال رجوی اعضای خود را از داشتن همه آنها محروم کرده است.»
آقای ناصر سیدبابای اصرار دارند که مطالب بیشتری از جداشدگان نوشته شود تا افراد گرفتار در فرقه رجوی آنها را ببینند که می توان بدون فرقه و در بیرون از حصارهای آنها هم زندگی کرد، نفس کشید و لذت برد.
ایشان در یکی از مصاحبه هایش با سایت راه نو گفته بود: متولد ۱۳۵۵ اهل شهرستان خوی هستم. در سال ۱۳۸۰ بدلیل فقر و بیکاری تصمیم گرفتم برای ساختن آینده ای بهتر برای خود و خانواده ام جهت کار به کشور ترکیه و از آنجا به یک کشور اروپایی بروم. در ترکیه قربانی تیم های کاریابی فرقه مجاهدین شدم بدون اینکه از هویت آنها اطلاعی داشته باشم قول دادند در کمترین زمان ممکن مرا به یک کشور اروپاییی ببرند اما از بخت بد، سر از کشور عراق و قرارگاه اشرف درآوردم و فهمیدم که فریب یک گروه تروریستی را خورده ام و دیگر راه بازگشتی نیست.
سقوط صدام بهترین شرایط را برایم رقم زد. حضور نیروهای آمریکایی در قرارگاه اشرف باعث شد از جمع مجاهدین فرار کرده و خود ر ا به کمپ آمریکائیان موسوم به «تیف» برسانم.
اینچنین بود که راه برای بازگشتم به ایران فراهم شد و در سال ۱۳۸۳ توسط نیروهای آمریکایی تحویل نیروهای ایرانی در یکی از مرزهای غربی کشور شدم.
بدین ترتیب توانستم از دست این فرقه و شکنجه های روحی و روانی آن که قطع ارتباط با خانواده و تقتیش اجباری عقیده روزانه از بدترین آنها محسوب می شد خلاص یابم.
حال آقای ناصر سیدبابایی حدود ۲۰ سال است که در ایران زندگی می کند، و تشکیل خانواده داده است. وی می گوید از اینکه یک زندگی بدون فرقه را تجربه می کند خوشحال است و خدایش را شاکر.
ایشان آرزو می کنند که بزودی دیگر اعضای گرفتار در فرقه رجوی نیز بتوانند زندگی بدون فرقه و بدور از باید نباید های آنها را تجربه کنند.
- نویسنده : سعید پارسا
- منبع خبر : سایت راه نو
Saturday, 18 January , 2025