در سيستم پذيرش خيلي از مسائل براي اعضاي جديد روشن ميشد و اولين تناقض اغلب آنها نيز عدم تطبيق آنچه كه از سازمان، قرارگاه اشرف ، مناسبات تشكيلاتي و ساير مسائل در اروپا و از مسئولين سازمان شنيده و يا در ويدئوها ديده بودند با آن چيزي كه به عينه و از نزديك ميديددند، بود

 2 – تبلیغات علنی تحت نام «خدمت زیر پرچم» در کشورهای اروپائی در ملاء ایرانیان برای جذب جوانان و اعزام آنها به عراق: عنوان «خدمت زیر پرچم درارتش آزادیبخش»  همچنانکه در بخش های پیشین هم توضیح دادم شگرد دیگری بود که رجوی برای جلب و جذب نیروهای جدید در طی سالهای ۱۳۷۲ به بعد در اروپا و در ملاء ایرانیان و بطور وسیع  در تبلیغات خود بکار میگرفت تا شاید بتواند تعداد دیگری از جوانان ایرانی را هم با این شیوه به کام فرقه درخاک عراق بکشاند. البته در سالهای قبل از آن نیز سازمان با شیوه های دروغ و فریب کسان دیگری را به عراق کشانده بود و در هر دوره ای تلاش میکرد شیوه های نوعی را بکار گرفته و تازگی داشته باشد.

البته رسیدن به این نقطه و آماده شدن تعدادی برای اعزام نیاز به یک روند بازسازی فکری و کار اولیه داشت و افرادی که در نقطه اعزام به منطقه قرار  می گرفتند در واقع تشکیلات با آنها پروسه ای را طی کرده و آنها را مغزشویی اولیه کرده باشد.

جمع آوری پول برای سازمان یکی از راه های سربازی برای تشکیلات مجاهدین بود. سازمان تلاش میکرد با تحریک احساسات جوانان علاقمند به ایران و با سواستفاده از حس وطن پرستی شان،  آنها را وادار به جمع آوری پول از شهروندان کشوری که در آن اقامت داشتند بکند.

این کار خیلی ماهرانه صورت میگرفت. اعضای عضو بگیر فرقه تلاش میکردند یک چهره غیر واقعی و دوست داشتنی از تشکیلات و بویژه رهبری آن به اعضای جدید بدهند که چگونه با تمام تلاش برای آزادی ایران می جنگند. همچنین آنها تلاش میکردند یک فضای رومانتیک و ایده آل از مناسبات  داخلی تشکیلات مجاهدین در خاک عراق (که حداقل کنجکاوی هرکسی را دیدن یکبار آن تحریک میکرد)  برای کسانیکه سوژه جذب واقع میشدند بدهند. حتی در این رابطه اقدام به تهیه فیلم های مختلفی تحت عنوان گزارش از ارتش آزادیبخش میکردند. تشکیلات تلاش میکرد متناسب با اهداف خود فیلم هایی را تهیه و در خارج از کشور و بویژه در سیمای مقاومت آن موقع نشان دهد تا افراد بیشتری را به داخل تشکیلات جذب کند. آنها تلاش میکردند اعتماد کامل سوژه را جلب کنند و چنان فضایی را درست میکردند که نفراتی که بدین طریق جذب میشدند فکرمیکردند میتوانند برای مدتی به منطقه رفته و مجددا به سرکار و زندگی شان برگردند.

گفتم کار مالی اجتماعی  شروع کار و مقدمه ای برای عضوگیری نفرات در خارج از عراق بود.  افرادی که در مالی اجتماعی سازمان کار میکردند بتدریج بر ساعات کار آنها افزوده میشد. آنها توسط اعضای قدیمی تر که تجربه کافی در کار مالی اجتماعی داشتند توجیه شده و برای اینکار روزانه به خیابانها فرستاده میشدند تمامی تلاش آنها به جیب سازمان  می ریخت .  آنها موظف بودند هرچه پول در می آورند هر روز در پایان کار به مسئولشان بدهند آنها حتی پول خورد و خوراک روزانه شان را هم  از جیب خودشان  می پرداختند .  این افراد در استثمار کامل فرقه بوده و به سختی تمام کار میکردند. وضعیت افراد و تلاش آنها برای کسب درآمد زیر نظر مسئولین تیز بین و حرفه ای فرقه بود و متناسب با تغییراتی که میکردند سازمان رابطه فعال تری را با آنها برقرار میکرد تا اینکه فرد به نقطه ای  میرسید که حاضر بود به عراق و قرارگاه اشرف برود . ذهن آنها تنها از حرفهایی پر بود که از  مسئولین سازمان شنیده و یا در ویدئو هایی که بصورت گزینشی و هدف دار به آنها نشان داده مشید دیده بودند.

بدین  ترتیب سازمان  با راه اندازی مراسم متعدد در کشورهای مختلف تحت عنوان «تودیع و اعزام داوطلبان به خدمت زیر پرچم در ارتش آزادی» افراد جذب شده را به عراق اعزام میکرد و انبوهی تبلیغات وسیع حول این اعزام انجام میداد تا بازهم افراد بیشتری را جذب و روانه عراق کند.

این افراد به محض اعزام به منطقه وارد سیستم پذیرش میشدند تا آموزش آنها در زمینه های مختلف بویژه عقیدتی – ایدئولوژیکی شروع شود.

در سیستم پذیرش خیلی از مسائل برای اعضای جدید روشن میشد و اولین تناقض اغلب آنها نیز عدم تطبیق  آنچه که از سازمان، قرارگاه اشرف ، مناسبات تشکیلاتی و سایر مسائل در اروپا و از مسئولین سازمان شنیده و یا در ویدئوها دیده بودند با آن چیزی که به عینه و از نزدیک میدیددند، بود  و این موضوع باعث میشد خیلی از این نیروها در همان چند ماه اولیه دچار مشکل شده و درخواست بازگشت بکنند  ولی دیگر دیر شده بود و آنها مجبور بودند به اجبار در تشکیلات باقی مانده و تن به روند بازسازی فکری شدیدتری که در انتظار آنها بود بدهند.

در همین رابطه گفتنی است که خیلی از همین افرادی که به عراق اعزام میشدند  پس از دیدن آموزش های مختلف نظامی به ماموریت های  ترور در داخل کشور و یا در همان مناطق مرزی فرستاده  میشدند  و خیلی از آنها نیز  در همین ماموریت ها کشته میشدند. 

ادامه دارد.

لینک به: فرازهایی از تاریخ خیانت بار مجاهدین (۵)؛ قسمت دوم

  • نویسنده : سعید پارسا
  • منبع خبر : سایت راه نو