در روزهای اخیر آقای فتح اله امانی عضو پیشین مجاهدین در دفتر انجمن نجات استان آذربایجان غربی حضور یافت و با مسئول این دفتر به گفتگو نشست.
آقای فتح اله امانی متولد ۱۳۴۱ اهل شهر تکاب در استان آذربایجان غربی است. وی هم اکنون ۶۳ سال دارد و در زادگاه خود در شهر تکاب به همراه همسر و دو فرزندش زندگی میکند.
فرصتی فراهم شد تا با ایشان به گفتگو بنشینیم و به حرفهای ایشان زمانیکه در فرقه تروریستی مجاهدین اسیر بود گوش کنیم.
یادآوری خاطرات دوران اسارت، هرچند برای آقای امانی سخت بود ولی برای ثبت در سینه تاریخ و افشای ماهیت تروریستی و جنایتکارانه مجاهدین گوشه ای از شکنجه های روحی و روانی و جسمی وی توسط عوامل فرقه در قرارگاه اشرف را بازگو کرد.
آقای فتح اله امانی در سال ۱۳۶۵ به خدمت سربازی رفت. محل خدمت وی لشگر ۱۶ زرهی قزوین بود که در منطقه مهران در بخش هایی از مناطق مرزی مستقر بود.
آقای امانی در ۲۸ خرداد سال ۱۳۶۶ در عملیات مجاهدین موسوم به «چلچراغ» که با پشتیبانی وسیع توپخانه ای، هوایی و اطلاعاتی صدام حسین همراه بود به همراه تعداد دیگری به اسارت درآمد.
وی از همان بدو اسارت به همراه سایر اسراء مورد تحقیر و توهین عوامل مجاهدین و عراقیان قرار گرفت و تا مدتها در بازداتشگاههای مجاهدین در قرارگاه اشرف بسر برد. آقای امانی فشار مضاعفی هم بدلیل کُرد بودنش در تشکیلات مجاهدین تحمل میکرد.
وی نهایتا تحت اجبار، و برای رهایی از بازداتشگاه به عضویت مجاهدین درآمد. اما تازه این آغاز راه تحقیر و توهین و تن دادن به اجبارات فرقه مجاهدین بود.
آقای امانی می گفت مسئولینی در مجاهدین مثل؛ مجید علی نژاد ، ابراهیم حسینی و فرد دیگری به نام اصغر دائم وی را تحت آزار و اذیت های فیزیکی مثل کتک زدن و فشارهای روحی و روانی مثل حبس کردن در اتاق و . . . می کردند. او گفت: من هرگز به چارچوب هایی که آنها مشخص می کردند تن نمی دادم لذا دائم مرا «مزدور» و «پاسدار» جمهوری اسلامی ایران خطاب می کرده و حتی کتکم هم می زدند. بدترین شکنجه روحی نشست هایی به نام عملیات جاری و غسل بود که باید در جمع ۴۰ تا ۵۰ نفره آنچه که در ذهنم خطور می کرد برای آنها می گفتم و بعد هم انبوهی فحش و ناسزا را این جمع می شنیدم. واقعا تحمل چنین شرایطی سخت بود . کُرد بودن من هم به مشکلی در تشکیلات تبدیل شده بود. آنها اصلا از اقلیت های قومی خوششان نمی آمد و مرا بدلیل کُردی صحبت کردن بارها مورد بازخواست قرار داده بودند که باید فارسی صحبت کنم. و اگر اینکار را نمی کردیم ما را تنبیه می کردند. حتی یکبار یکی از همین افرادی که اسم شان را آوردم با شلاق مرا کتک زد چونکه به آنها گفته بودم شما مزدور صدام حسین هستید.
آنها در جلساتشان اقلیت های قومی امثال مرا تحقیر می کردند. چونکه ما هم کُرد بودیم و هم کم سواد.
آنها ما را فقط در کارهای یدی و پَست، مثل خالی کردن فاضلاب توالت ها، جارو زدن خیابانها، باربری، کار در آشپزخانه و نظایر اینها بکار می گرفتند. ساعات ها کار می کردیم ولی از استراحت مناسب و کافی خبری نبود. در طول ۲۴ ساعت نهایتا ۵ ساعت بیشتر استراحت نداشتیم. ناهار را باید در عرض نیم ساعت خورده و مجددا به سرکار برمی گشتیم. و تکرار این وضعیت ، واقعا جسم و روح مرا فرسوده کرده بود.
الان ۱۸ سال است از این فرقه جدا شده ام اما هنوز بیماریهای جسمی که ناشی از شرایط کار سخت آن دوران بود را با خود دارم. دیسک کمر، دردهای عضلانی، بیماری قلبی از جمله عوارض کار سخت در تشکیلات مجاهدین است.
- منبع خبر : سایت راه نو
Sunday, 18 May , 2025