رجوي بخوبي از تمامي امكانات و ابزارهاي كمكي در تغيير رفتار اعضا در حين نشست ها و بحث هايش استفاده ميكرد و افكار آنها را سمت و سو ميداد. ايجاد فضاي رمانتيك براي پيشبرد يك بحث ايدئولوژيكي توسط رجوي، تقريبا از ضروريات كار وی محسوب ميشد.

در جریان نشست های  بندهای انقلاب و یا هر موضوع سیاسی ، رجوی تلاش میکرد ماکزیمم استفاده را از قصص قرآن در رابطه با عقیدتی  نشان دادن آن موضوع  بکند.

مثلا تعریف داستان طالوت و جالوس از قرآن در راستای فهماندن موضوع طلاق و اطاعت از رهبر عقیدتی  یکی از کارهایی بود که رجوی بخوبی از عهده آن بر می آمد. او چنان این داستان را تعریف میکرد که همه حاضرین در نشست مجذوب حرفهای وی می شدند.

رجوی حتی در وسط صحبت های جدی اش حرفهایی را می زد که باعث خندیدن اعضای فرقه میشد که خود این هم باز از هنرهای او بود که خیلی بیشتر باعث میشد که اعضای حاضر در نشست ها  صحبت های او را دنبال کنند.

وی در اغلب نشست ها و بویژه نشست های باصطلاح عقیدتی همیشه آیاتی از قرآن را میخواند و آنرا تفسیر میکرد. او برای هر جلسه ای مشخصا آیات مشخصی را انتخاب میکرد که بنوعی با موضوعی که در ادامه آن میخواست مطرح کند همخوانی داشته باشد.

 بدین ترتیب رجوی تلاش میکرد به اعضا بفهماند که کارهایی که او دارد میکند تماما مطابق آیات قرآنی است که تنها اوست که میتواند مفاهیم واقعی قرآن را فهمیده و استخراج کند. او با نفوذ کلامش مانع از فهم  تناقضاتی  میشد که اغلب در حرفهایش در رابطه با تطبیق مفاهیم قرآن با موضوعی که میخواست مطرح کند وجود داشت و یا حتی تکراری بود.

اما کلام رجوی در آن لحظات برای شنونده آنقدر خوشآیند بود که وققه ای در فکر کردن به تناقض حرفهایش  و یا سایر مشکلاتی که هریک از  اعضا بنوعی  درگیر آن بودند  بوجود نیاورد.

رجوی بخوبی از تمامی امکانات و ابزارهای کمکی در تغییر رفتار اعضا  در حین نشست ها و بحث هایش استفاده میکرد  و افکار آنها را سمت و سو میداد.

ایجاد فضای رمانتیک برای پیشبرد یک بحث ایدئولوژیکی توسط رجوی،  تقریبا از ضروریات کار وی  محسوب میشد.

مثلا وقتی رجوی پس از چند ساعت بحث حول بندهای انقلاب باعث  تحریک احساسات اعضای فرقه میشد ، آن لحظه  زمانی بود که اعضای فرقه بلحاظ روحی و روانی  آماده انجام هرکاری بودند تا خودشان را از آنچه که  رجوی آنرا «قید و بندهای استثماری» میخواند رهایی بخشند.

در چنین فضایی بود که اعضا تلاش میکردند خودشان را به پشت میکروفون ها رسانده و از  وضعیت فلاکت بار گذشته شان که رجوی برای آنان ترسیم کرده بود  سخن  گفته و درونشان را تخلیه کنند.

اعضا با التماس و زاری از رجوی میخواستند که  روح و افکار آنها را از هرگونه شرک و آلودگی رهایی  دهد. حتی رجوی فضا را  بعضا چنان ملتهب میکرد که باعث تحریک احساسات اعضای فرقه میشد و آنها با داد زدن و گریه و زاری از رجوی طلب کمک میکردند.

رجوی آنقدر روی بحث هایش و اداره نشست ها تسلط داشت که در یک آن میتوانست فضای نشست را هیجان زده و ملتهب کند و یا یک فضای رویایی و رومانتیک و عاری از هرگونه تضاد های دنیای واقعی را  بوجود آورد و اغلب شگرد او نیز  این بود که فضایی را بوجود می آورد که گویا انسان در دنیای  بی تضاد و بدون  مشکل سیر میکند و از مشکلات دنیای واقعی بدور است و این درست نقطه مطلوب رجوی برای پیشبرد طرحها و اهداف شوم ضد ملی و قربانی کردن مریدانش بود.

خواندن ترانه توسط  دختران جوان تنها   در نشست هایی که رجوی آنرا اداره میکرد میسر بود و فقط زمانی اینکار صورت میگرفت که شخص رجوی اراده می کرد.

در این رابطه زنی بنام ماندا بود که هم زیبا بود و هم صدای خوبی داشت و مریم از او میخواست که در نشست برای مسعود بخواند.

هنگامی که وی شروع به خواندن میکرد  صدایش در اتاق فرمان  بخوبی  اکو داده میشد و این  باعث میشد بر فضای رمانتیک نشست افزوده شود  بنحویکه که کسی نمی خواست آن لحظات تمام شود . . .  

و چه خوب  خانم مارگارت سینگر در کتاب «فرقه ها در میان ما» و به نقل از برخی گزارشات ، تاثیرات فراوان این شیوه را «سرمستی والا» نامیده اند  که در تولید فضای خلسه نقش بسزایی دارد.

تخیل  هدایت شده میتوانست  هر محتوایی داشته باشد  و  شنیدن گریه و زاری کسانی که رجوی زندگی گذشته آنان را تلخ و شرمگینانه توصیف می کرد  میتوانست  تاثیر قدرتمندی ، جهت القای یک حس همه گیر شرکت در جمع که برای بسیاری از افراد شورانگیز بود ، داشته باشد . . .

لذا  در حین  چنین صحبت هایی بود که  نفرات دائم در پشت میکروفون جمع شده و هر کسی اعم از زنان و مردان میخواستند در مقابل  شخص رجوی به گناهان گذشته شان که بیشتر توسط صحبت های رجوی بزرگنمایی شده بود  اعتراف کنند.

این حس وجود داشت مبنی بر اینکه؛  بزرگنمایی گناهان و هر صفت زشتی که عضو فرقه به خود نسبت  میداد  به همان میزان  باعث میشد  فرد در جایگاه بالاتری در تشکیلات قرار بگیرد  و این آن  تنظیم رابطه ای بود که رجوی  میخواست  همیشه  بین او  و مریدانش  وجود  داشته باشد.   لذا  همیشه کسانی که سخت به این نقطه میرسیدند  در معرض انواع اتهامات و کنترل های تشکیلاتی و فشارهای جمعی قرار  میگرفتند.

هر چیزی را که رجوی ضد ارزش قلمداد میکرد دیگر از آن نقطه  به بعد عمل به آن و دیده شدن آن ضد ارزش در شخصی از اعضای فرقه  یک گناه کبیره تلقی میشد. حرفهای او،  باید و نباید های او بالاتر از آیات قرآن  در تشکیلات جایگاه داشت  و  به آنها عمل میشد و به همین دلیل بود که یک تقسیم کاری بین مسعود و مریم وجود داشت. مریم میگفت خون تان مال مسعود است و  تلاش و نفس تان مال من است و از همین جا هم مریم در «بند ب»  انقلاب ایدئولوژیک  بحث کسر رهایی و امضای خون و نفس را مطرح کرد و این نشاندهنده اوج استثمار انسان در تشکیلات مجاهدین  است که چگونه روح و جسم اعضای سازمان توسط رهبران آن به بند کشیده شده و مورد انبوه  سواستفاده های غیر انسانی و  غیر اخلاقی  قرار میگیرد.

نتیجه اینکه نداشتن وجدان انسانی ، بی رحمی  و شقاوت و  دورغ  و  فریبکاری،  از اصلی ترین خصوصیات رجوی بعنوان رهبر فرقه مجاهدین محسوب میشود. هرچند او  در منظر پیروانش و در یک  فرآیند بازسازی فکری و تحمیل روانی خدایی و قدیسه جلوه  داده شود.

  • منبع خبر : کتاب خداوند اشرف از ظهور تا سقوط