وقتی دیدم ابوبکر البغدادی در داعش با اسلحه ادعای اصلاح و عمران و بسط و گسترش جامعه اسلامی را دارد و زمانیکه همان طرز تفکر و  همان اسلحه را در سالهای اول انقلاب تاکنون در دستان آقای رجوی می بینم آنچه که در ذهنم جرقه می خورد شباهتی است ایدئولوژیک در راه و روش هر دوی این شخصیت منفی با همان ابزار و شیوه و همان طرز تفکر کوته بینانه در بیسوادی مطلق.  منتها با دو صورتک و ماسک متفاوت.

ملاحظه: این نامه را آقای اکبر چیانه یکی از اعضای خانواده قربانیان فرقه مجاهدین در داخل کشور خطاب به رهبر مفقودالاثر فرقه رجوی نوشته و به سایت راه نو جهت درج  ارسال کرده  است. متن این نامه عینا آورده میشود.

داشتم جامعه شناسی می خواندم .  برای اولین بار فهمیدم که علم جامعه شناسی نیز همانند سایر علوم  انسانی با شیوه ها و ابزار های علمی؛  حقایق، ویژگی ها، هنجارها و ناهنجاریها، آداب و رسوم، و ارزشهای جوامع را بررسی و مورد سنجش قرار میدهد. بدین ترتیب دانشمندان این حوزه با شناخت از مشکلات جامعه   بهمراه اندیشمندان سایر علوم  انسانی به شناسایی دردها، درمان و  اصلاح جامعه می پردازد.

در این افکار بودم که گروه تروریستی مجاهدین با سابقه ننگین چند ده ساله به ذهنم خطور کرد. و این سوال در ذهنم شکل گرفت که ؛  اینها که نه علمی داشتند و نه سواد کار و نه ابزار علمی جهت اصلاح و تربیت و آموزش جامعه،  چه عاملی باعث شد که اسلحه بدست بگیرند و ادعای اصلاح و تغییر جامعه را در خشونت آمیز ترین شکل خود داشته باشند؟

چه حماقتی و چه نادانی بی خردانه ای! چه کوردلانه ادعا کردند تو نمی توانی! من می توانم تو ظالمی من عادلم. مثل افسانه های باستانی، و از آنجا بود که نوشتم آنچه که به آن ایمان داشتم.

در طول تاریخ معاصر ایران مجاهدین خشن ترین، لجوج ترین گروهی هست که بزرگترین ضربه را به ایران و ایرانی زده است. رهبران این گروه پنداشتند که مجاهدین راه شان خدایی است. تصور سراسر غلطی که فرقه داعش نیز مدعی آن بود. اندیشه ی فریبنده ای که بسیاری از افراد و گروههای انسانی در دام آن گرفتار شدند. غافل از اینکه هر اجتماع  انسانی آنچه که نیاز دارد؛ مدیریت به مفهوم اداره کردن و مداراست، بصیرت و مقاومت در مقابل مشکلات چه از نوع موجود و چه از نوع تحمیلی است، آموزش، تعلیم و تربیت صحیح و علمی است، و نهایتا شایسته سالاری راه علاج و درمان هست.

وقتی دیدم ابوبکر البغدادی در داعش با اسلحه ادعای اصلاح و عمران و بسط و گسترش جامعه اسلامی را دارد و زمانیکه همان طرز تفکر و  همان اسلحه را در سالهای اول انقلاب تاکنون در دستان آقای رجوی می بینم آنچه که در ذهنم جرقه می خورد شباهتی است ایدئولوژیک در راه و روش هر دوی این شخصیت منفی با همان ابزار و شیوه و همان طرز تفکر کوته بینانه در بیسوادی مطلق.  منتها با دو صورتک و ماسک متفاوت.

یاران بغدادی انسانهای کوته اندیشی بودند که احساس کردند از یاران محمد رسول الله هستند و وظیفه آنها اسلاح و اسلامی کردن جامعه است و جالب اینکه به این باور حماقت آلود و وحشیانه از دل و جان ایمان داشتند به گونه ای که حاضر بودند قیمتی ترین نعمت خدا یعنی جانشان را نیز فدا کنند و به زعم خود شهید شده و به بهشت بروند.  در حالی که نمیداستند آنان بیمار روانی و ذهنی و  عقیدتی  هستند که توسط یک فرد بیمار دیگر که ادعای رهبریت دارد، مورد سؤاستفاده قرار گرفته اند.

در گروه فرقه مجاهدین نیز  همین قانومندی حاکم است. اعضای آرمانگرایی که مورد سواستفاده فرد بیماری مثل رجوی قرار گرفته اند.

آنان انسان های با احساس و  قهرمان صفتی بودند که از عالم و هر آنچه در آن میگذرد و از اسلام و هر آنچه که می آموزد و از علم هر آنچه نشان میدهد و از جامعه هر آنچه میطلبد و از مردم و هر آنچه میخواهند به کلی غافلند .

آنان خود را قهرمان مردم میدانند و در اوج احساسات و پر از تفکرات قهرمان آمیز خود از آنچه که هستند لذت میبرند.  مثل کودکی که خود را سوار بر بادکنکی که در حال پرواز است می بیند و لذت پرواز را میبرد.  در حالی که حقیقت ماجرا مثل واقیعت ماجراست و پرواز در خیال کودک است نه در حقیقت ماجرا.

بنابراین باید گفت؛ آنچه که تاکنون رهبران فرقه مجاهدین و در راس آن رجوی را بر تحمیل خشونت بر جامعه ایرانی پابرجا نگه داشته است،  ایمان نیست.  آنچه که به آنان نیرو میدهد عقیده نیست.  آنچه که صدایشان را بلند میکند مرام نیست.

همه ی آنچه  که آنان را اینطور جسور میکند و نسبت به آینده میفریبد یک توهم یک خیال نابخرادانه هست.  یک نوع عدم شناخت از مردم،  یک نوع سردرگمی که تخمش در سایه ی همه ی قهرمان بازی های  سالها پیشین در وجودشان کاشته شده و پرورش یافته است.

اکنون بعد از گذشت بیش از چهار دهه از ظهور خشونت بارشان در جامعه ایرانی   بخوبی می دانند، مردم آن درختی را که بار ندارد،  ثمره ندارد، را  قطع و چون هیزم می سوزانند و جایش درختان پرثمر میکارند که بهره بدهد.  امروز مردم ثمره میخواهند نه شنیدن آواز آزادی بی محتوا و دروغین.

آقای رجوی شما و سایر گروه ها گنهکار هستید زمانی که کشور به کار و همت نیاز داشت صحنه را خالی کردید نق زدید و ایراد گرفتید و نهایتا سلاح را بر پیکرده مردم تحمیل کردید.

من در آن سالها دیدم که چگونه گلویت را پر از احساس میکردی و همچون هیتلر فریاد سر میدادی و آنهایی که همچون خودت بودند را دور خودت جمع میکردی.

شما چه مصیبت هایی را که بر ما خانواده ها تحمیل نکردید.  فرزند، خواهر، برادر، پدر، مادر  و دوستانمان را از ما گرفتید.  بدتر اینکه آنها را همانند داعش یا در جنگ تان به کشتن دادید و یا خودتان کشتید.

زمانی که کشور به جوانانش و همت بالا بلندشان نیاز داشت اسلحه به دستشان دادید و از نعره ها و فریاد تفنگهایتان لرزه بر اندام کودکان، پیرمردان و پیرزنان و پدران و مادران سرزمین مان  انداختی و مدام هزینه تحمیل کردی و تخم نفاق و کین و دشمنی کاشتی.  و در تناقضی آشکار وعده ی حکومت عدل علی دادی غافل از اینکه ایجاد عدل جز با کار و کوشش و تحمل و مدارا و مروت به دست نمی آید.

تو و امسال تو در تاریخ این کشور همیشه تلاش کردید جوانان پراحساس ولی خُرد اندیش را درگیر نقشهای نمایشی خطرناک، قهرمان آمیز و احساساتی نمایید. تا به آنچه که معتاد بودید یعنی قدرت برسید.

بدین ترتیب  باید گفت ؛ خشم های متوالی که در شما و امثال شما پدیدار میگردد به دلیل تعارض و چندگانگی و عدم ثبات و اعتماد به نقش هایتان هست.

شما ها بر مردم این کشور هزینه تحمیل کردید.  تخم نفاق و کین کاشتید.  برادر را در مقابل برادر،  پدر را در مقابل فرزند، فرزند را در مقابل خانواده،  همسایه را در مقابل همسایه و دوست را در مقابل دوست قرار دادید.  بدین شیوه شهرها را یکی پس از دیگری برآشفتید و هراسان ساختید.

شیعه و مقدساتش را خوب شناختید و نهایت سواستفاده را از آن کردید.  اما از تاریخ مردم خود هیچ ندانستید. که هرگز خیانت کاران و کسانی را که مردم شان را به اندک متاعی فروختند نخواهند بخشید.

تنها راه تسکین دردهایمان در قدم اول نه دیدن اعضای خانواده های دربند فرقه رجوی، بلکه دیدن صحنه محاکمه شما خائنان به وطن، و ایران و ایرانی است.