یوسفعلی اکبری چیانه متولد ۱۳۳۹ و اهل نقده است. وی دارای مدرک تحصیلی دیپلم در رشته طبیعی است. او نیز مثل دیگر جوانان این مرز و بوم در انقلاب شکوهمند سال ۵۷ شرکت داشت. و از اینکه بالاخره مردم توانسته بودند، بعد از ۵۰ سال، اراده خود را بر حاکمیت سیاه سلسله پهلوی تحمیل و آنرا ساقط کنند، خوشحال بود. ولی دیری نپائید فرصت طلبانی که تشنه قدرت و چشم به سوی دشمن دوخته بودند در مسیر انقلاب قرار گرفته و شروع به سهم خواهی از قدرت کردند. البته این سهم خواهی نه به واسطه صندوق آراء، بلکه براساس تحلیل های نادرست تشکیلاتی این فرقه، با تکیه بر؛ نوپا بودن انقلاب و حمله ناجوانمردانه بعثیون عراقی به میهنمان از یک سو و چشمک و چراغ های آمریکا از سوی دیگر بود.
بدین ترتیب «مجاهدین» در سی خرداد سال ۱۳۶۰ با در دست گرفتن سلاح و انتخاب مسیر ترور که از ماهیت ایدئولوژیکی التقاطی این گروه ناشی می شد تلاش کردند حکومت نوپای انقلاب را سرنگون و خود بر تخت بنشینند.
در این میان بودند جوانانی که بدلیل شناخت ناقص از فرقه رجوی به این گروه پیوستند. ولی خیلی زود آرمان هایشان به خزان تبدیل شد و خود قربانی مطامع قدرت طلبی این فرقه شدند.
بدین ترتیب یوسفعلی نیز همانند تعداد دیگری از جوانان این کشور در دام پهن شده فرقه مجاهدین گرفتار آمد و وارد مسیری شد که هرگز راه بازگشتی وجود نداشت.
اکنون ۳۶ از آن تاریخ می گذرد. ولی آقای نعمت اله اکبری چیانه پدر و خانم سکینه حمیدپناه مادر یوسفعلی که اکنون در بستر بیماری بسر می برند، همچنان چشم انتظار دیدار فرزندشان هستند. آنان تلاش های زیادی برای نجات فرزندشان از دست فرقه رجوی کرده اند. ولی متاسفانه ثمری در بر نداشت.
پدر یوسفعلی در آبانماه سال ۱۳۸۸ ضمن دیدار با نماینده کمیته بین المللی صلیب سرخ در شهر ارومیه نامه ای نیز از طریق این نماینده برای فرزندش در عراق فرستاد.
آقای نعمت اله اکبری چیانه در این نامه می نویسد: « . . . بعلت مریضی دستهایم می لرزد . . . به حرفم گوش بده و از تشکیلات منافقین خارج شو و به اروپا برو. حتما برایمان نامه بنویس و با ما تماس بگیر . . . ».
سالها به همین روال گذشت و از یوسفعلی خبری نشد. نهایتا اینکه او نیز به همراه تعداد دیگری از اسیران در بند این فرقه از لیبرتی به آلبانی منتقل شدند. این انتقال باعث خوشحالی خانواده وی گردید تا شاید خارج شدن آنها از عراق باعث شود شرایطی برای دیدار و بازگرداندن یوسفعلی به کشور را فراهم کند. ولی هرگز چنین اتفاقی نیفتاد و سران فرقه بیشتر از هر زمان دیگری آنان را در اردوگاه آلبانی به بند کشیدند و ارتباط آنان را با دنیای بیرون قطع کردند تا مبادا دیداری فراهم شده و یوسفعلی را به سوی خانواده اش بکشاند.
ولی پدر پیر و مریض یوسفعلی امید خود را از دست نداده است. وی بار دیگر قلم بدست گرفته و نامه دیگری در ۱۵ بهمن ۹۷ برای فرزندش در آلبانی نوشته است تا از طریق صلیب سرخ جهانی و عفو بین الملل بدست وی برسد. در بخشی از این نامه آمده است:
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام فرزندم دلبندم یوسف من اکنون که قریب به شصت سال داری وقتی تورا فرزندم یاد میکنم ناخودآگاه ذهنم به سالهای تولد و کودکی ات برمیگردد از آن روزها و سالها شصت سال با شتاب آمد و رفت و خدا میداند این فراق و دوری کی به پایان میرسد . . . فرزندم، کودک پیر من، خدا را گواه میگیرم پس از گذشت این همه سال، باید پرسید کار مفید تو و رهبران جنایتکار این گروه چه بوده ، جز ترور و آدم کشی و کینه ورزیدن و ندای انا الحق سر دادن ؟ با اینهمه آرزو میکنم تا هنور عمرم به پایان نرسیده بار دیگر ترا در آغوش بگیرم . . . تو را از صمیم قلبم دوستت دارم و به پاکی و صداقت قلبت و دلت ایمان دارم ولی چه کنم که در دست اهریمنان جنایتکار گرفتار زمانه گرفتار آمدی ؟
چشمانت را میبوسم و به خدا می سپارمت
- نویسنده : سردبیر
- منبع خبر : سایت راه نو
Saturday, 8 February , 2025