معمولا از سیستم پذیرش یا همان قسمت آموزش که در سالهای ۱۳۸۲ یا ۱۳۸۳ بشدت فعال بود، القائات فکری و فرقه ای توسط عمال مسعود رجوی علیه نیروهای جدید الورود که با هزار نیرنگ و دروغ پایشان را به خاک عراق کشانده بودند، آغاز می شد.
مثلا فهیمه اروانی در نشست های انقلاب ایدئولوژیک! مجاهدین مرتبا تکرار می کرد؛ باید بدانید وقتی یاد زنتان می افتید باید استفراغ خشک شده در ذهنتان تصور گردد. رضا مرادی خبیث در کلاس های تشکیلاتی داد می زد: آقاجان! دوست شدن با همقطار نداریم. اینجا همان لجن گندیده زندگی عادی است. همه عشق و علاق ما مسعود و مریم هست و بس.
البته ماها تعدادی از بچه های معترض در داخل کمد لباس مان که همه چیز یک فرد تشکیلات محسوب می شد عکس سگ و گربه را بجای بجای بعضی های دیگر چسب می زدیم تا حماقت فرماندهان و گاو و گوساله های رجوی را به سخره بگیریم.
پایان هر بریف و نشستی فرماندهان قرارگاه یا «اف ام» (فرمانده مرکز) از جایشان بلند می شدند و سرشان را برگردانده و رو به بالا طرف عکس مسعود رجوی دست و کف می زدند و همگان را به این کار عجیب و غریب وادار می نمودند.
حقیر هرچه فکر می کردم که آیا مثلا در فلان حزب هم اعضا به کمیته مرکزی بخاطر چاپلوسی همینطوری می گوینده . . . می بریمت به تهران؟ (منظورم شعار مریم می بریمت به تهران است).
یا در کدامین سازمان، احزاب و انجمن های سیاسی در ایران، به اعضاء با سابقه چندین ساله گفته می شود شما تا سطوح پایین همه تان به برادر مسعود بدهکارید و خون و نفس تا مال اوست! عجبا اینگونه رفتارها در کجای چهارچوب های سیاسی و حزبی دنیا می گنجد؟
واقعیت این است بحث مکانیزم مغزشویی و القائات فکری و تشکیلاتی مختص مسعود رجوی در طول تاریخ نبوده است.
فرقه اسماعیلیه نزدیکترین مصداق میتواند باشد . چرا که حتی خود مسعود رجوی هم مرتبا به آن اشاره کرده و می گفت: «آنها (فدائیان اسماعلیه) رمز جدایی همسر و . . . درک کرده بودند! ولی اشتباها بجای جایگزینی سازوکار فکری بصورت فیزیکی مردان را یک هفته بعد از ورود به قلعه الموت در نزدیکی ابهر فعلی اخته می کردند. تا دچار هوی و هوس نشوند.»
یعنی رجوی اذعان می دارد آن اتفاقات فرقه اسماعیله را کاملا قبول دارد و این آخری به اختلاف سلیقه مربوط می شود.
یکی از دانشمندان فرانسوی بنام دوساسی، مذهب اسماعیلی را از پدیده های فکری عبدالله بن میمون قداح می داند و بیان می دارد که این مذهب نهضتی ایرانی ضد تسلط عرب و اسلام بوده است. نهضت اسماعیله تقریبا بطور ناگهانی در اواسط قرن سوم هجری قمری / نهم میلادی به صورت یک جنبش سیاسی – دینی انقلاب بر ضد نظام خلافت عباسی در صحنه تاریخ ظاهر شد.
اسماعیلیان در قرن سوم در مناطق ایران وجود داشته اند. تاریخ شکل گیری اسماعیلیان در ایران و نحوه فعالیت آنها تا پیش از این تاریخ نیز به دلایل مختلفی، در اختیار پژوهشگران نمی باشد. گزارش های پراکنده دیگری پیرامون اسماعیلیه ایران در قرن چهارم ، حاکی از حضور آنان در این سرزمین است. ولی با وجود تقل قول های تاریخی، هنوز هم ابهامات زیادی در این دوره موجود می باشد که احتیاج به بررسی و تحقیق وسیع دارد چرا که همواره موارد فرقه ای بدور از اجتماع و مردم اتفاق می افتاده و در تاریخ موضوعات مرتبط با آنها هیچوقت شفاف و واضح ثبت نشده است.
حسن صباح همانند مسعود رجوی در دهسال اول جنبش خود تنها به تسخیر قلاع در سرزمین های می پرداختند که در مناطق صعبالعبور و کوهستانی قرار داشت. مثل رودبار و سلسله جبال البرز در جنوب دریای خزر و کویرهای قهستان و سرحداد کوهستانی میانه فارس و خوزستان .
فرقه اسماعیلیه در برار سلجوقیانی که دارای قدرت نظامی غیرمتمرکز و بسیار برتر بودند، سیاست مخوف ترور و قتل های بزرگ به دست فدائیان اسماعیلی را برگزیدند. این خط مشی بسیار موثر واقع شد و در مدت کوتاهی بیشترین قتل های سیاسی مهم دست کم در سرزمین های مرکزی اسلامی را رقم زد که بندرت جان سالم از معرکه بدر می بردند. اولین فردی که ترور شد خواجه نظام الملک وزیر مقتدر ملکشاه سلجوقی بود.
این وضعیت عینا همان فاکت هایی است که ما در تشکیلات فرقه رجوی هم سراغ داریم. اما واقعیت دیگری که در ساختار فرقه رجوی لحاظ شده چکیده مطالعات شخص رجوی از نکات برجسته و قوت فرقه های دیگر و حتی گاها بحث های جدید جامعه شناسی و حتی تکتیک های بهره وری است از جمله بحث «جمع» برگرفته از همین نوع تفکرات است . چیزی که میبایست در جمع فرقه ها همه اعضای فرقه مواظب یکدیگر باشند.
یکی دیگر از شاخصه های فرقه ای الگوی رهبری زن و مرد است. فرقه ها با پر رنگ نمودن جایگاه زن همیشه از حضور زنان در رهبری فرقه ها بهرمند می شوند و این بهره برداری استراتژی حاصی جهت سواستفاده از زنان در تمامی فرقه است.
فرقه با اعتبار دهی به جایگاه زن و انتخاب فرمالیته زنان در مسند مدیریتی و فرماندهی در پیشبرد اهداف فرقه استفاده می کنند. در این میان فرقه رجوی نمونه بارزی از استراتژی الگوی رهبری زن و مرد (مسعود و مریم رجوی) می باشد.
البته مشابه چنین تغییراتی را می توان در شورای رهبری گروه تروریستی پ ک ک و پژاک نیز دید.
اما سوال همیشگی در مورد فرقه رجوی این است که چرا جدا شدن از این فرقه تروریستی سخت است؟
واقعیت این است که:
۱ – موضوع فریب دادن عضو: اینکار مستمرا و بلاوقفه و در یک حلقه فعال فکری و ایدئولوژیکی همیشه در جریان است. مثلا گفته می شد: ما در نقطه ای بالاتر از تعادل قوای منطقه هستیم! یا جامعه ایران در آستانه قیام است، اعترضات مردمی ادامه دار و خطی شده است! و . . .
۲ – مضوع تضعیف جسمی اعضاء: بدلیل ساعات ها کار متوالی و میزان بالای تعهد کاری تصنعی و کذایی؛ فشار روانی و و محدودیت های درون تشکلاتی پارامتر مهم در این مقوله است که فرد زمان اندیشیدن بخود را ندارد. همان رهنمودی که مریم رجوی جنایتکار به فرماندهان شورای رهبری زنان از قدیم داده تا پوست مردان اشرف را بکنند تا نون (عنصر نرینه) وحشی آنان مهار شود.
۳ – ایجاد وابستگی برای تک تک اعضاء با پیچیدگی های خاص عمومی و مختص به هر یک از آنها با راههای مختلف.
۴ – قطع ارتباط اساسی آنان با محیط بیرون
۵ – وحشت آفرینی به اعضاء بدلیل اعتقادات القا شده به فرد از جانب مسعود رجوی مبنی بر اینکه فردی که فرقه را ترک کند زندگی واقعی را در خارج از فرقه نخواهد یافت.
۶ – حساسیت زدایی در فکر و روح اعضاء بطوریکه آنچه که زمانی باعث ناراحتی فرد می شد دیگر برایش مهم نیست مثل زندگی اشرافی رهبران و اعضای درجه یک آنان و . . .
اما در ورای آنچه که فوقا گفته شد در طول هم همین بوده است که فرقه ها عمر اندکی دارند و روزگارشان خیلی زود سپری شده و تاریخ می پیوندند.
- نویسنده : مصطفی آزاد
- منبع خبر : سایت راه نو
Saturday, 25 January , 2025