بعد از رفتن مریم رجوی به پاریس در سال ۱۳۷۲ دور جدیدی از فعالیت های سیاسی در اروپا و آمریکا و در راستای مورد قبول واقع شدن وی بعنوان نماینده سازمان در نزد غربی ها صورت گرفت. رجوی با کشاندن تعداد زیادی از کادرهای تشکیلاتی به فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی دستگاه جدیدی را در راستای سازماندهی یک مجموعه فعالیت های سیاسی دیگر راه اندازی کرد. بنحویکه رجوی از مریم بعنوان «یک سلاح ضد بورژوازی» نام میبرد!
رفتن مریم به فرانسه در منطقه اما، انعکاس مثبتی نداشت. هرچند مسعود رجوی فرستادن مریم به فرانسه را «شلیک موشک به قلب رژیم» تعبیر کرد! ولی این سفر تاثیرات منفی زیادی روی نیروها در اشرف و دیگر قرارگاههای ارتش گذاشت.
باور نیروها این بود این سفر نه از موضع قدرت بلکه با به بن بست رسیدن «جنگ آزادیبخش نوین» ، سازمان تغییر استراتژی داده و میخواهد از طریق یک مبارزه سیاسی و البته با محوریت آویختن به دامن غرب حکومت ایران را سرنگون کند و به همین دلیل هم سازمان تلاش کرده است فقط کادر های به درد بخور خود را از منطقه خارج کرده و به اروپا ببرد.
در ذهن نیروها و حتی در خیلی از گزارشات نیروها همین تناقضات آورده میشد که مگر شما به ما نمی گفتید «گوهر بی بدیل»، ولی وقتی پایش میرسد فقط کادرهای بالا را به خارج می برید و باز این تصور در نیروها بوجود آمده بود که سازمان میخواهد بدنه تشکیلات را به خارج کشور منتقل و فقط نیروهای پائین را در منطقه نگه دارد و از اینجا بود که نیروها به کادرهای خارج کشور اصطلاح «یقه سفید» و بچه های حاضر در عراق را «یقه سیاه» توصیف میکردند.
همین فضای یاس و ناامیدی به یک معضل تشکیلاتی تبدیل شده بود و بتدریج نیروها مسئله دار شده و شروع به اعلام جدایی از تشکیلات میکردند و تقریبا در هر ارتش و قرارگاهی نشست هایی برای سرکوب چنین افرادی دایر بود. صحنه هایی که در این نشست ها ایجاد میشد واقعا دردناک و وحشتناک بود. تقریبا در یک جمع ۱۵۰ – ۲۰۰ نفره یک نفر را که مسئله دار بود سوژه میکردند و ساعت ها او را به سین – جین میکشیدند.
از دادن کشیدن تعداد زیادی افراد نشست همزمان روی سر سوژه ، فحش و ناسزا گفتن ، او را مزدور وزارت اطلاعات خطاب کردن و حتی کتک زدن جزء روش جاری چنین نشست هایی بود. این نشست ها ساعت ها بطول میکشید و چنان صحنه های فجیعی در این نشست ها آفریده میشد که در هیچ کجای دنیا نظیرش یافت نمی شود.
تمامی تلاش مسئولین این نشست ها این بود که به هرترتیبی شده فرد را از اعلام جدایی از تشکیلات منصرف کنند و مجددا او را مجبور به باقی ماندن در تشکیلات کرده و رسما از اینکه چنین کاری کرده توبه کند و از رهبری طلب عفو نماید.
جدایی از تشکیلات از نظر رهبری آن یک گناه کبیره بود. چرا که هر فردی که وارد تشکیلات میشد دیگر راه بازگشت نداشت یا باید تا آخر مانده و از تشکیلات تمکین میکرد و یا می مرد. راه سومی وجود نداشت.
این وضعیت در هر قرارگاهی و در هر سطحی وجود داشت و در قرارگاهها اساسا بحث های تشکیلاتی و کار تشکیلاتی اصلی ترین موضوع کار مسئولان بالای سازمان بود. البته مواردی هم از فرار البته به صورت خیلی کم و در برخی قرارگاهها وجود داشت .
وضعیت فوق و مخالفت های ایجاد شده، از یک سو و ضرباتی که تعدادی از تیم های عملیاتی که از عراق جهت انجام عملیات به ایران فرستاده میشدند و قبل از انجام هرگونه عملیاتی ضربه می خوردند از سوی دیگر تشکیلات را بر آن داشت تا در سطح گسترده ای همچنانکه گفتم اقدام به سرکوب تشکیلاتی ولی تحت پوشش «پروژه رفع ابهام”» و باصطلاح شناسایی نفوذی در تشکیلات مجاهدین کند.
ادامه دارد.
- منبع خبر : سایت راه نو
Friday, 7 February , 2025