توضیحات: کتاب « حسن صباح خداوند الموت » داستان زندگی، منش و عقاید حسن صباح را تشریح کرده است این کتاب توسط پل آمیر تالیف و توسط آقای ذبیح الله منصوری ترجمه و چاپ سوم این کتاب در سال ۱۳۸۴ منتشر شده است. آنچه که ذیلا آورده می شود گفتگوی تاریخی موسی نیشابوری با فرمانده قلعه « الموت » شیرزاد قهستانی در یک هزار سال پیش است که می خواهد فدایی مطلق شود. ولی به محض ورود به قلعه متوجه می شود که باید مقطوع النسل شود که قبول آن برایش بسیار سخت می نماید و همین موضوع بحث وی با فرمانده قلعه می شود. (تلخیص شده مطالب صفحه ۳۳ الی ۵۶)
آنچه که در این قلعه اتفاق می افتاد شباهت زیادی با کارهایی که رجوی در تشکیلات مجاهدین با اعضای سازمان کرد دارد که اکنون قسمت سوم این گفتگو در معرض دید مخاطبان قرار می گیرد. تا بیشتر با نهضت حسن صباح آشنا شویم.
قسمت سوم: پیشنهاد مقطوع النسل شدن موسی نیشابوری توسط شیرزاد قهستانی فرمانده قلعه الموت
موسی وارد اطاق شیرزاد قهستانی شد و آن مرد به جوان نیشابوری اجازه نشستن داد و گفت: دیروز صبح قبل از اینکه تو از اینجا بروی من به تو گفتم از رفتاری که دیگران نسبت به تو میکنند حیرت منما. ولی تو از آن رفتار حیرت کردی وحیرت خود را به یکی از سکنه این قلعه گفتی. موسی نیشابوری گفت این زبردست من حیرت خود را بر سبیل حکایت به آن مرد گفتم و قصد شکایت نداشتم. شیرزاد گفت تو از دیروز صبح تاکنون در این قلعه فرصت داشتی که وضع اینجا را ببینی و تا آنجا که مجاز بودی با محیط این قلعه آشنا شوی. موسی گفت ای زبردست من با محیط قلعه آشنا شدم. شیرزاد گفت خوب آیا اکنون میل داری که هوی و هوس را در خود بکشی ؟ جوان نیشابوری گفت بلی ای زبردست.
شیرزاد اظهار کرد در این صورت باید خود را آماده کنی که مقطوع النسل شوی ؟ طوری این گفته در گوش جواس نیشابوری عجیب آمد که معنای آن را درست نفهمید و پرسید چگونه باید مقطوع النسل شوم ؟ شیرزاد گفت همانطور که تمام فدائیان مقطوع النسل میشوند. موسی با شگفت پرسید آیا فدائیان مطلق که در این قلعه هستند همه مقطوع النسل میباشند ؟ شیرزاد گفت بلی و هیچیک از آنها هوی و هوس ندارند و در باطن تمام آنها جز یک فر و آرزو نیست و آن اینکه خود را بر حسب امر خداوند (حسن صباح) ما در راه فرقه باطنیه فدا کنند.
جوان نیشابوری پس از چند لحظه سکوت اظهار نمود این زبردست من با اصل موضوع که از بین بردن هوی و هوس است موافق هستم. ولی با وسیله که تو در نظر گرفته ای موافق نیستم و من فکر میکنم که مرد میتواند هوی و هوس را از بین ببرد بدون اینکه خود را به وضعی در آورد که نتواند دارای فرزند شود. فرمانده قلعه گفت نه موسی مرد تا روزی که توانائی دارد زن بگیرد و دارای فرزند شود نمی تواند نمی تواند هوی و هوس را در وجود خود از بین ببرد موسی اظهار نمود این زبردست شاید بعضی از مردها اینطور باشند ولی همه اینطور نیستند و می توانند جلوی هوی و هوس را بگیرند همچنان که من تا امروز دچار هوای نفس نشده ام و توانسته ام خود را از وسوسه حفظ نمایم.
شیرزاد گفت اینک آغاز جوانی تو است ، و در تو نیرویی که سبب میشود مرد را بسوی هوی و هوس سوق دهد ، قوی نشده است . ولی بعد از سه چهار سال آن نیرو در تو قوی خواهد شد و آنوقت نخواهی توانست بر وسوسه نفس غلبه نمائی. ما خواهان فدائیانی هستیم که وقتی به آنها دستور داده میشود کار را به انجام برسانند در فکر زن و فرزند خود نباشند و فقط مصلحت جماعت باطنیه را در نظر بگیرند. ما خواهان فدائیانی هستیم که وقتی به آنها دستور داده میشود که کاری را به انجام برسانند هیچ نوع احساس نفسانی نتواند آنها را از کار باز بدارد و یا کار را به تاخیر اندازد و تو ای جوان ، تو که در مدرسه نظامیه تحصیل کرده ای و شرح حال مشاهیر را خوانده ای شاید بدانی که بزرگترین نام آوران جهان نتوانستند خود را از سلطه هوای نفس مصون بدارند و روزی در قبال وسوسه نفس مغلوب گردیده اند و ما نمی خواهیم که فدائیان باطنیه آن چنان باشند و قصد درایم که فدائیان مطلق مانند زنبور عسل شوند و در فکر هیچ چیز نباشند غیر از تکلیفی که برای آنها معین شده است . تو دیروز بمن گفتی که خداوند الموت هم زن دارد و منظورت این بود که بگوئی وقتی خداوند ما زن میگیرد تو چرا نباید زن بگیری و آیا در مدرسه نظامیه ، دو کتاب را که از طرف حکمای یونان نوشته شده و بزبان عربی ترجمه گردیده و مربوط به زنبور عسل میباشد چه خوانده ای ؟ موسی گفت بلی خداوند شیرزاد پرسید تو در آن دو کتاب ، در خصوص تناسل و توالد زنبور عسل چه خوانده ای . موسی گفت من خوانده ام که فقط یکی از زنبوران عسل که ماده است با یک زنبور نر جفت گیری میکند و زنبوران دیگر جفت گیری نمی نمایند چه نر باشند چه ماده. شیرزاد پرسید آیا در آن کتابها خوانده ای که بعد از جفت گیری یک زنبور نر با یک زنبور ماده با سایر زنبوران نر چه میکنند ؟ موسی گفت این زبردست زنبوران نر بقتل میرسند و فقط زنبوران ماده میمانند.
شیرزاد اظهار کرد فایده این کار این است که بعد از آن همت زنبوران فقط صرف تهیه کردن عسل میشود و ماهم میخواهیم که همت فدائیان مطلق فقط صرف بانجام رساندین تکالیفی گردد که برای آنها معین میشود و فدائیان باطنیه نباید خود را از زنبور عسل کمتر بدانند.
موسی متقاعد نشده بود چون فکر میکرد که اگر مقرر می بود که مرد فاقد نیروی ازدواج و توالد باشد خدای جهان او را طوری نمی آفرید که بتواند زن بگیرد و صاحب فرزند شود و موسی نیشابوری مقطوع النسل کردن یک مرد را جنایت میدانست و از آن گذشته در آن عصر و اعصار ماقبل، ننگین بود، زیرا مقطوع النسل کردن یک مجازات بشمار می آمد و بعضی از تبهکاران را مقطع النسل میکردند تا اینکه نتواند پس از آن دارای زن و فرزند شوند. در دوره ایکه موسی نیشابوری در قلعه طبس بسر میبرد و ادوار قبل از آن، وقتی میخواستند یک مرد را در آن قلعه مقطوع النسل کنند، در درجه اول قصد داشتند که ویرا از نیروی معاشرت با زن محروم نمایند و مسئله محروم کردن آن مرد از اولاد ، موضوعی بی اهمیت بود و موسی این موضوع را می فهمید و استنباط می نمود که شیرزاد از آن جهت میخواهد او را مقطوع النسل کند که جوان نیشابوری تا روزیکه زنده است نتواند با یک زن معاشرت نماید. موسی از دو چیز می ترسید یکی اینکه تا روزیکه حیات دارد نتواند زن بگیرد و دیگر از درد جسمی مقطوع النسل شدن .
موسی گفت ای زبردست روزی که من میخواستم از داعی بزرگ ، شرف الدین طوسی اجازه بگیرم که اینجا بیایم او بمن نگفت که بعد از ورود به این قلعه مقطوع النسل خواهم شد. شیرزاد گفت او نمی توانست این موضوع را بتو بگوید زیرا جزو اسرار ما میباشد و داعیان بزرگ ، از رازهای دیگر نیز آگاه هستند لیکن بروز نمیدهند . موسی گفت ای زبردست اگر کسی نخواهد مقطوع النسل گردد آیا نمیتواند جزو فدائیان مطلق شود ؟ شیرزاد پاسخ داد نه ای موسی.
موسی پرسید آی من می توانم از تصمیم خود منصرف شوم ؟ شیرزاد پرسید آیا منظورت این است که میل نداری فدایی مطلق شوی ؟ موسی گفت بلی ای زبردست و من از این انصراف شرمنده نیستم. چون روزی که میخواستم از داعی بزرگ شرف الدین طوسی اجازه بگیرم که به اینجا بیایم او بمن نگفت که شرط فدایی مطلق شدن این است که مرد داوطلب مقطوع النسل گردد. شیرزاد گفت آیا تو هنگامی که میخواستی اینجا بیایی مگر نمیدانستی که معنای فدائی مطلق شدن چیست ؟ موسی جواب داد میدانستم . شیرزاد سوال کرد که معنای آن را بمن بگو. جوان نیشابوری گفت که معنای فدائی مطلق شدن این است که مرد داوطلب جان را در راه اهل باطن بامر خداوند الموت فدا کند.
شیرزاد پرسید تو برای این آمدی که جان بازی کنی ؟ جوان نیشابوری گفت همینطور است . شیرزاد پرسید تو که حاضری جان را فدا کنی برای چه حاضر نیستی مقطوع النسل شوی ؟ جوان نیشابوری سکوت کرد. زیرا نمی توانست که یک پاسخ قابل قبول به شیرزاد بدهد.
شیرزاد پرسید آیا بعد از اینکه جان فدا کردی میتوانی زن بگیری ؟ موسی گفت نه. شیرزاد پرسید آیا تومیدانی در چه موقع جان فدا خواهی کرد ؟ موسی گفت نه. شیرزاد اظهار کرد اگر تو میدانستی که موقع جان بازی تو ده سال دیگر است فکر میکردی از حالا تا آن موقع باید بتوانی زن بگیری. لیکن تو نمیدانی چه موقع دستور جان بازی برای تو صادر میشود تا فکر کنی بهتر آن است که تا چند سال از لذت زناشویی برخوردار گردی. جوان نیشابوری باز سکوت کرد و چون سکوت او طولانی شد شیرزاد قهستانی پرسید چه جواب میدهی ؟ موسی پرسید آیا ممکن است از تو ، ای زبردست سوالی بکنم که مربوط به موضوعی دیگر است ؟ شیرزاد گفت سوال کن. موسی اظهارکرد میخواهم از تو بپرسم که پاداش فدائیان مطلق بعد از جان بازی چیست ؟ شیرزاد گفت پاداش آنها این است که نامشان بعد از مرگ در لوح جاوید ثبت میگردد و هرگز اهل باطن نام آنها را فراموش نخواهند نمود.
جوان نیشابوری پرسید ای زبردست آیا پاداش کسانی که جان خود را فدا میکنند همین است ؟ شیرزاد با تعجب گفت ممکن است پاداشی بزرگتر از این به کسی داد و آیا بزرگترین سعادت ها این نیست که نام مرد جاوید گردد و تا دنیا باقی است مردم او را بشناسند ؟ هزارها نام آور در جهان بوده اند که امروز کوچکترین نشان، از آنها وجود ندارد زیرا نامشان در کتابی نوشته نشده تا باقی بماند ولی نام تو در کتاب فدائیان که نام آن لوح جاوید است ثبت خواهد شد و هرگز نامت فراموش نخواهد گردید.
ادامه دارد.
لینک به قسمت اول: اعزام موسی نیشابوری به قلعه الموت
لینک به قسمت دوم: دیدار موسی نیشابوری با شیرزاد قهستانی فرمانده قلعه الموت
- نویسنده : سعید پارسا
- منبع خبر : سایت راه نو
Wednesday, 4 December , 2024