صبح روز شنبه ۲۹ دی ماه فرد مسلحی نفوذی در دیوان عالی کشور در اقدامی برنامهریزی شده اقدام به ترور دو قاضی پرسابقه در مبارزه با جرایم علیه امنیت ملی، جواسیس و تروریسم کرد.
حجت الاسلام والمسلمین رازینی رئیس شعبه ۳۹ و حجت الاسلام والمسلمین مقیسه رئیس شعبه ۵۳ دیوان عالی کشور بودند. که در پی این اقدام تروریستی، به شهادت رسیدند.
بلافاصله پس از اقدام تروریستی صورت گرفته برای دستگیری فرد مسلح اقدام میشود که وی به سرعت اقدام به خودکشی میکند.
بدلیل سوابق تروریستی و جنایتکارانه فرقه تروریستی مجاهدین، در این ترور نیز انگشت اتهام از سوی افکار عمومی به سوی جانیان تروریست مجاهدین نشانه رفته است. گروهی که بیش از همه از شهادت این دو قاضی ابراز خوشحالی کرده و در رسانه هایشان به آن پرداخته اند. تروری که جنایات این فرقه در دهه شصت را در ذهن تداعی می کند.
سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که چرا مجاهدین هرگز نمی توانند از خشونت و ترور دست بردارند حتی اگر یک حکومت دموکراتیک براساس استاندارهای بین المللی نیز بر سر کار باشد؟
بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ جوانان زیادی بدلیل عدم شناخت علمی و عمیق از کارکرد ایدئولوژی التقاطی مجاهدین به این فرقه پیوستند. گروهی که حتی اعضای آن نیز هرگز فکر نمی کردند مجاهدین خیلی زود ماهیت واقعی خود را بروز داده و با بدست گرفتن سلاح علیه یک دولت انقلابی، با تائید ۹۸ درصدی مردم و تنها با گذشت ۲ سال و چند ماه از استقرار آن، به کشتن مردم در کوچه و بازار روی آورده و به یک گروه تروریستی تبدیل گردند.
بنابراین بررسی کارنامه فعالیت های تروریستی مجاهدین از ابتدای پیروزی انقلاب تا کنون نه تنها این سازمان را به مهم ترین گروه تروریستی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران تبدیل کرده است بلکه آن را به عنوان یک سازمان تروریستی، سال ها در لیست گروه های تروریستی آمریکا، اروپا و استرالیا نیز گنجانده است.
باید گفت خشونت ورزی وجهی جدایی ناپذیر از ایدئولوژی التقاطی مجاهدین و ذات پلید و ضد انسانی آنان بشمار می رود. از دیدگاه ایدئولوژی التقاطی مجاهدین باید برای دستیابی به قدرت از هر ابزار و از هر راهی و بدون هیچ گونه ملاحظه ای استفاده نمود.
لذتی که رهبران مجاهدین از ترور و خشونت ورزی و کشت و کشتار می برند وصف ناپذیر است. این از جمله موارد نادری است که صرفا در گروههای تروریستی با ساختار فرقه ای و با ایدئولوژی های التقاطی یافت می شود.
رهبران و پایه گذاران مجاهدین هرچند اظهار می داشتند بوجود خدا و توحید در تمامی اشکال آن اعتقاد دارند، اما اصول دیالکتیک را به همان شکل مورد نظر ماتریالیسم دیالکتیک قبول داشتند!
بنابراین در متدلوژی ، روش شناخت دیالکتیک براساس منابع و کتب مارکسیستی مورد پذیرش رهبران مجاهدین بود. لذا مجاهدین با پذیرش اصول شناسایی دینامیک، به مثابه علم زمینه تجزیه و تحلیل از اسلام برایشان بوجود آمد. بنحویکه بعدا آموزه های مجاهدین در این باره در کتابی به نام شناخت تدوین گشت.
این فکر که مبارزه اصل است ، ناشی از تفکری است که مادیون از جمله مجاهدین در مورد جامعه و تاریخ دارند.
مجاهدین، اصل ماتریایسم تاریخی یعنی حرکت مادی تاریخ را قبول داشته و دارند.
بنابراین به اعتقاد مجاهدین تاریخ و طبیعت جریانی دیالکتیکی را طی می کند. بعبارتی براساس این تفکر طبیعتِ زندگی جامعه جنگ است و جنگ .
در نتیجه از نظر مجاهدین هر کسی علیه وضع موجود مبارزه کند مترقی و متکامل است! حتی اگر دولت حاکم یک دولت انقلابی هم باشد.
به همین دلیل هم مجاهدین از همان اوایل انقلاب بدون چون و چرا با دولت نوپای انقلاب شروع به مخالفت کردند. یعنی هر دولتی دیگری هم سرکار می آمد رهبران مجاهدین نهایتا بازهم برای بدست گرفتن قدرت به سلاح متوسل می شدند.
بعبارت دیگر این نوع تفکر در مجاهدین، تبعیت از همان اندیشه ماکیاولی است که بدست گیری قدرت را هدف می داند و در راه نیل به این هدف استفاده از هر وسیله ای (ترور، انفجار، مزدوری و وطن فروشی ، پیوستن به ارتش صدام ، همکاری با موساد و دیگر سرویس های اطلاعاتی دشمن) را موجه می سازد.
بنابراین ایدئولوژی مجاهدین نه اسلامی بود و نه مارکسیستی، بلکه آنان به ترکیبی از ایندو اعتقاد داشتند. بنابراین رجوی با ایده های اسلامی و در آمیختن آنها با مارکسیسم یک جریان غیر معمول را بنیان گذاشت که بعدها در جریان ترروها، عملیات انتحاری، انفجارها و . . . ضعف فلسفی و عقلانی این جریان بیش از پیش پدیدار گشت.
مجاهدین بر این باور بودند که بین مارکسیسم و اسلام هیچ تفاوتی وجود ندارد در حقیقت اسلام در زمینه مسائل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی آنچه را مارکس و لنین آورده اند را می پذیرد.
مجاهدین سعی میکردند در تمامی زمینه های فکری و اعتقادی تقاوت های عمده ای با اسلام داشته باشند. بعبارتی برداشت های خود را در قالب اسلام واقعی به جامعه ارائه میدادند و دقیقا بعد از انقلاب نیز حضور و ظهور مجاهدین در جامعه باعث پیدایش همین اندیشه و باورهای جدید در میان طیفی از طبقه روشنفکر جامعه نسبت به اسلام و مذهب گردید.
به همین دلیل بود در حالی که مسئولین نظام و متولیان قیام ۵۷ از انقلاب تحت عنوان انقلاب اسلامی نام می بردند مجاهدین آنرا اسلام انقلابی می خواندند. بدین صورت تلاش می کردند تفاوت خود را در ماهیت با انقلاب اسلامی نشان دهند.
اینجا این سوال مطرح می شود که تفاوت انقلاب اسلامی با اسلام انقلابی چیست؟
استاد مطهری می گفت: انقلاب اسلامی و مبارزه یعنی راهی که هدف آن، صرفا برقراری ارزش های اسلامی است . به بیان دیگر در این راه مبارزه هدف نیست ، وسیله است. ولی از نظر مجاهدین، انقلاب و مبارزه هدف بود و اسلام وسیله ای برای مبارزه.
البته یادآوری این نکته هم ضروری است که ناکامی های مجاهدین در عرصه فعالیت های سیاسی در بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و حمایت سرویس های اطلاعاتی در سطح منطقه و بین المللی از این گروه بر فعالیت های تروریستی این فرقه تداوم بخشیده است.
حال با درک کارکرد ایدئولوژی های التقاطی حاکم بر مجاهدین، اگر به تاریخ معاصر هم رجوع کنیم افراد دیگری هم دیده می شوند که با ایدئولوژی های التقاطی جنایات جنگی مرتک شده و جامعه را به هرج و مرج کشانده اند. ذکر دو مثال می تواند ما را در این بحث یاری کند.
۱ – پل بوت رهبر خمرهای سرخ در کامبوج:
پل پوت (۱۹۹۸ – ۱۹۲۵) یک سیاستمدار کامبوجی بود که جنبش خمر سرخ به رهبری او از ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ بر کامبوج حکم راند. پول پوت که یک مائوئیست بود در سال ۱۹۷۵ با یک کودتا بر علیه سینگهام پادشاه این کشور قدرت را به دست گرفت.
پل پوت خودش را برادر شماره یک می خواند. وی با ایدههای رایج بودائیسم و در آمیختن آنها با کمونیسم یک جریان غیر معمول را بنیان گذاشت. در مدت ۴ سال حکومت خمرهای سرخ، دو میلیون نفر از جمعیت هشت میلیون نفری کامبوج را در کشتزارهای مرگ در گودالهایی که در زمین حفر کرده بودند , به رگبار بسته و سپس همانجا به خاک میسپاردند.
دامنه جنایات خمرها به حدی بود که گزارشها، نسلکشی در این کشور را تأیید کردند.
۲ – معمر قذافی رهبر معدوم لیبی:
معمر محمد ابومنیار معروف به سرهنگ مُعَمَّر محمد قَذّافی رهبر لیبی از سال ۱۹۶۹ تا ۲۰۱۱ بود. وی در اول سپتامبر سال ۱۹۶۹ میلادی با کودتایی آرام حکومت محمّد ادریس سنوسی، پادشاه وقت لیبی را سرنگون ساخت. وی پس از کودتا، سیستم حکومتی لیبی را بر اساس ترکیبی از سوسیالیسم و اسلام طراحی کرده و خود رهبر لیبی شد.
حکومتِ طولانی مدتِ سرهنگ قذافی از کودتای ۱۹۶۹ میلادی تا سرنگونی در نتیجه جنگ داخلی در سال ۲۰۱۱، یکی از طولانیترین دورههای زمامداری یک دیکتاتور در طولِ تاریخ بود که در این اثنا قذافی مبادرت به اندوختن چندین میلیارد دلار ثروت برای خودش و خانوادهاش کرد و انسانهای زیادی را کشت.
قذافی بر پایه فلسفه سیاسی و ملیگرایانهای که در کتاب سبز تشریح کرده بود، در سال ۱۹۷۷ میلادی نام جمهوری عربی لیبی را به «جماهیریه عربی سوسیالیستی خلق عظیم لیبی» تغییر داد. وی در سال ۱۹۷۹ میلادی لقب نخستوزیر را کنار گذاشت و از آن پس «برادرْ رهبر» و یا «راهنمای انقلاب سوسیالیستی لیبی» نامیدهشد.
معمر قذافی کتاب سبز (به عربی: الکتاب الأخضر) خود را در سال ۱۹۷۵ میلادی نگاشت. کتاب سبز قذافی که التقاطی از سوسیالیسم و اسلام و با نفی همه ایدئولوژیهای پیشین بود، جامعه لیبی را به یک سردرگمی و آنارشیسم هدایت کرد.
نتیجه اینکه هدف رجوی هم از خلق سی خرداد ۱۳۶۰ که به خود لقب «برادر» داده بود سرنگونی سریع دولت نوپای انقلاب و تکیه بر مسند قدرت و سپس پیاده سازی الگوها و آرمانهای حکومتی خویش بود، که هرگز محقق نشد.
اما آنچه که طی سالیان بعد اتفاق افتاد اجرای همان الگوهای مورد علاقه رجوی در درون تشکیلات مجاهدین در قلعه اشرف در خاک عراق بود که نهایتا به یک فاجعه انسانی ختم گردید.
نظارت شدید بر نیروها، مصادره داراییها، کنترل جنسی (از جمله طلاق اجباری و ممانعت از ازدواج)، تجاوز رهبری مجاهدین به زنان شوهر دار در درون تشکیلات، انزوای عاطفی، کار اجباری، ممانعت از خواب، بدرفتاری جسمی و محدودیت خروج، اجبار اعضای ناراضی به خودکشی با قرص سیانور، درآوردن رحِم زنان ، اجبار اعضا برای حضور در کنار سربازان عراقی برای جنگ با نظامیان ایران و . . . شرایطی را فراهم ساخت تا گروه تروریستی مجاهدین بعنوان یک فرقه سیاسی – مذهبی ثبت جهانی شوند.
اکنون بی نزدیک به ۵ دهه از شکست تاریخی مجاهدین در طراحی و اجرای انواع توطئه ها سیاسی، استراتژی های مسلحانه و روش های غیر انسانی در جذب نیرو، که به بهای جان انسانهای بیشمار و از هم پاشیدن کانون بسیاری از خانواده ها در کشورمان انجامید، می گذرد.
شورشی که از قلب تهران شروع شد، با خزیدن به زیر چتر نظامی صدام حسین و حمایت های سیاسی و مالی دشمنان ایران زمین ادامه یافت و نهایتا هم در بیابانهای آلبانی به گِل نشست و تنها راه باقی مانده پیش روی برای رهبران پیر و فرسوده این فرقه، مسیری تا قبرستان است تا پرونده شوم و تاریخ پر از خیانت و جنایت و وطن فروشی شان برای همیشه بسته شود.
- نویسنده : سعید پارسا
- منبع خبر : سایت راه نو
Friday, 7 February , 2025