ازدواج این موهبت الهی اولین ضربه به تابوت گندیده رجوی توسط هر جدا شده است که نسل کشی را در این فرقه رواج داده است. دنیای بیرون از فرقه دنیای نفس ها و حس خوب زندگی و در کنار هم بودن است. حسن دوست داشتن همسر و حس خوب پدر شدن.

همه کسانی که در فرقه رجوی زندگی می کنند همیشه این چالش را دارند که زندگی بیرون از فرقه چطوری است؟ همیشه از این می ترسند که با واقعیت های بیرون روبرو شوند و مجاهدین همیشه سعی می کند این ترس را تقویت کند.

رهبران مجاهدین با هر روشی که بتوانند زندگی دنیای بیرون را از اعضا دور می کنند. خانواده، همسر، فرزند و کلا هرچی که بوی عشق و زندگی بدهد رجوی با آن دشمن است و به همین دلیل هم  سعی می کند اعضای سازمان را از این مقولات دور نگه داشته و آنها در ذهن اعضای گرفتار در فرقه رجوی آنها را ضد ارزش جلوه دهد.

حال سوال این است رجوی چرا باید اعضای گرفتار در تشکیلات مخوف این فرقه را با چنین محدودیت ها و رفتارهای ضد انسانی کنترل کند؟

پاسخ روشن است. چرا که اگر هر عضوی بخواهد به ارزش های ذاتی و خدادادی نزدیک شود لاجرم باید از ضد ارزش های فرقه رجوی دوری کند.

بدیهی است جدا نگه داشتن فرد از جامعه اصلی ترین ویژگی فرقه ها از جمله فرقه رجوی است. تا بدین ترتیب آنان به قوانین دگم و بی چون و چرای فرقه عادت کنند. فرقه برای اعضای گرفتارش دنیای جدیدی می سازد که در تمامی ابعاد آن با جامعه و اجتماع انسان ها متفاوت است.

فرقه ها برای حفظ تعادل و تمکین اعضا از رهبری فرقه نیازمند ساخت یک دشمن در ذهن اعضای عضو فرقه در بیرون از حصارهای تشکیلاتی هستند. تا بدین ترتیب آنان را از دنیای بیرون ترسانده و در راستای اهداف ضد انسانی خود بیشترین بهره را ببرند.

فرقه ها تمامی ابعاد و جوهره وجودی اعضا را از خصوصی ترین تا عمومی ترین مسائل شان در تشکیلات را بشکل توهین آمیزی که در هیچ جای دنیا دیده نشده کنترل کرده و سعی می کنند ارتباط آنان را از دنیای بیرون قطع کنند.

شخصیت کاذب فرقه ای همان چیزی است که سران فرقه رجوی سعی می کنند آنرا در وجود تک تک اعضاء به روش های تحمیل روانی و بازسازی فکری در طول سالهای متمادی بوجود آورند.

بنابراین رهبران مجاهدین قبل از اینکه بخواهند اعضای سازمان را با حصارهای فیزیکی کنترل کنند آنان را با حصارهای ذهنی به بند می کشند. بنابراین هرگونه خروج از این حصارها در ظاهر امری غیر ممکن بنظر می رسد.

اما می توان با عشق به زندگی و خانواده در هر شرایطی سختی ها را کنار گذاشت و پای در دنیای خوب انسانها گذاشت.

وقتی افراد جدا شده با هر سابقه حضور در فرقه، در جمع خانواده، دوستان و آشنایان و حتی هموطنان خود قرار می گیرند هرچند این حضور سختی های خاص خود را دارد اما شیرینی های آن به تمامی سختی های سالیان تنهایی و دور از خانواده  می چربد.

واقعیت امر این است طی سالهای گذشته چه در خاک عراق و چه اکنون در خاک آلبانی افراد زیادی با تحمل سختی های فراوان  از این فرقه جدا شده و به زندگی چه در ایران و چه در خارج از کشور برگشته اند تا فصل جدیدی را آغاز کنند.

در این میان ازدواج این موهبت الهی اولین ضربه به تابوت گندیده رجوی توسط هر جدا شده است که نسل کشی را در این  فرقه رواج داده است.

دنیای بیرون از فرقه دنیای نفس ها و حس خوب زندگی و در کنار هم بودن است. حسن دوست داشتن همسر و حس خوب پدر شدن.

در ادامه به سرنوشت تعدادی از جداشده هایی می پردازیم که توانسته اند زندگی خود را بیرون از مناسبات فرقه تشکیل دهند و اکنون نیز صاحب خانواده و فرزند هستند.

بخشعلی علیزاده یکی از افرادی است که توانسته از فرقه رجوی جدا شود و اکنون سه سال است که در ایران زندگی می کند او در خاطرات خود می گوید:  سازمان طوری به ما القا کرده بود که اگر بخواهید به ایران بازگردید دستگیر خواهید شد و یا اعدامتان خواهند کرد و اگر هم اینطور نشود، خانواده شما را قبول نخواهند کرد با این ترفند می خواستند مانع خروج ما از فرقه شوند.

اکنون آقای علیزاده فقط در طی سه سالی که در ایران برگشته اند هم توانسته ازدواج کند و هم صاحب فرزند شود و هم شغل مناسبی داشته باشد که محتاج دیگران نباشد.

هادی شعبانی یکی دیگر از افرادی هست که توانسته سالیان پیش از فرقه رجوی جدا شود. او در خاطرات خود می گوید: بعد از تولد فرزندم تازه متوجه شدم که فرقه رجوی چه خیانت هایی در حق خانواده کرده و فرزندان را از والدین جدا کرد و پدر و مادر های آنان را گروگان گرفته است. اکنون معنی شیادی و حقه بازی رجوی در مورد انحلال خانواده را می فهمم، چون وی خودش از انسانیت تهی است و هیچ احساسی هم ندارد و فقط تشنه قدرت طلبی است و در این راه حاضر است همه چیز را فدا کند.

با تولد فرزندم دنیا برایم رنگ و بوی دیگری پیدا کرد و دیگر روز قبل با روز بعدم یکی نبود و مانند دوران مناسبات مجاهدین نبودم که هر لحظه برای ظاهرسازی و درگیر نشدن با تشکیلات با دروغ  و حمل تناقض، روزم را شب کنم.

قادر رحمانی در سال ۱۳۸۵ توانست از مجاهدین جدا شود و اکنون صاحب خانواده و دو فرزند می باشد او هم مانند خیلی از کسانی دیگر فریب فرقه رجوی را خورده و ۱۷ سال از عمرش در فرقه به هدر رفته است.

او در خاطرات خود می نویسد بعد از اینکه توانستیم از فرقه خارج شویم و شیرینی زندگی بدون فرقه رجوی را تجربه کنیم همیشه حسرت روزهایی را که فرقه از ما گرفت را می خوریم و برایمان جای تعجب است که ما چرا و به چه دلیل این شیرینی زندگی را سالیان دراز دو دستی تقدیم فرقه رجوی کردیم؟!

سعید باقری دربندی اهل شهرستان نقده هم در سال ۱۳۷۰ گرفتار این فرقه شد و در سال ۱۳۸۳ توانست از چنگال این فرقه نجات یابد. او در خاطرات خود می نویسد: یکبار مرا به خاطر گوش دادن به آهنگ ماخذه کردند و مورد توهین سران سازمان و اعضا قرار گرفتم.

دوران سختی را پشت سر گذاشته ایم و توهین های زیادی را تحمل کرده ایم سازمان جسم، ذهن و حتی تخیلات ما را کنترل می کرد اما اکنون یک فرد آزاد هستم مانند همه ی آدم های عادی. فرقه رجوی حتی عادی بودن را برایمان ممنوع کرده بود. من الان در ایران زندگی میکنم و صاحب خانواده و فرزند هستم. همان چیزهایی که بقیه اعضای گرفتار در فرقه آرزوی آنرا دارند.

افشین جعفرزاده یکی از کسانی هست که فرقه رجوی با وعده کار در آلمان او را به کمپ اشرف در عراق برد و از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۲ در این سازمان گرفتار مجاهدین بودند. سازمان حتی برادرش مرتضی را هم با همین روش و به دروغ که برادرت در آلمان منتظر توست او را نیز به کمپ اشرف آوردند.

آقای جعفرزاده می گوید من از اول موافق حضورم در این سازمان نبودم و از زمانی که دیدم این سازمان سعی می کند مانع پیشرفت ایران در عرصه علم شود به شدت با این سازمان زاویه پیدا کردم و علنا با آنان مخالفت کردم.

بعد از جدا شدن از این سازمان توانستم به زندگی عادی خودم بازگردم.  اکنون خانواده خوب و شغل مناسبی دارم. سازمان سعی می کند به اعضای خود بگوید که ما جداشدگان وضعیت بدی در ایران داریم اما ما هم مانند مردم عادی تلاش می کنیم و زندگی خود را می سازیم کم یا زیاد بستگی به تلاش خودمان دارد ولی هرچه باشد فرمانبر کسی نیستیم.

  • نویسنده : علی صدر
  • منبع خبر : سایت راه نو