آقای رضا حقیقت برادر محمود حقیقت اسیر در فرقه رجوی امروز میهمان انجمن نجات استان آذربایجانغربی بود. وی اعلام کرد برادرش در آلبانی از فرقه رجوی جدا شده است. آقای حقیقت اعلام کرد بعد از ۳۵ سال دوری نهایتا در تماس تلفنی برادرش به وی اعلام کرده است که از مجاهدین در آلبانی جدا شده است.
آقای حقیقت برای اولین بار است که از علت حضور برادرش در تشکیلات فرقه ای مجاهدین و آنهم از زبان خود محمود و بعد از گذشت ۳۵ سال مطلع شده است.
ایشان در حالیکه رهبران فرقه گرای مجاهدین را لعن و نفرین می کرد، با چشمانی اشک بار نحوه پیوستن برادرش محمود را به تشکیلات فرقه مجاهدین را اینگونه بازگو می کند.
لازم بتوضیح است که خانواده آقای حقیقت اهل روستای پیرکندی شهرستان خوی می باشند. آنها بشکل خانوادگی به شغل کشاورزی در این روستا مشغولند.
محمود حقیقت سومین فرزند این خانواده است. آقای رضا حقیقت می گوید. پدر و مادرش دردهایی زیادی به سبب نبود محمود کشیده و نهایتا نیز در حسرت دیدار فرزندشان دار فانی را وداع گفتند. آنها هرگز ندانستند که محمود کجا رفته است. محمود یک فرد عادی بود و اصلا مجاهدین را نیز نمی شناخت.
آقای رضا حقیقت در حالیکه چشم هایش را اشک فرا گرفته بود گفت ؛ تمامی مشکلات خانواده ما و هزاران خانواده دیگر رجوی است. او هم برادر ما را از ما گرفت و هم باعث مرگ پدر و مادرمان شد . او در حالیکه دوباره رجوی را لعن و نفرین می کرد آهی کشید و ادامه داد:
محمود متولد ۱۳۴۳ و اهل روستای پیرکندی خوی است. ما همگی به همراه پدر و مادرمان در روستای پیرکندی خوی هرچند فقیر ولی در نهایت صفا و صمیت زندگی می کردیم. تحصیلات در دوران دبیرسان ترک تحصیل کرد و مدتی را بیکار بود . او می دانست پس از مدتی باید به سربازی برود.
محمود در سال ۱۳۶۷ و قبل از رفتن به سربازی و برای بدست آوردن پول بیشتر به شهر سلماس می رود. وی مدتی را در این شهر به کارگری مشغول میشود. ولی پول کارگری نمی تواند آرزوهای او را برآورد کند. محمود نهایتا برای کسب درآمد بیشتر بهمراه تعدادی از دوستانش تصمیم می گیرند به ترکیه بروند. ولی از بخت بد در منطقه مرزی توسط نیروهای پ کا کا (PKK) دستگیر و به زندانی در مناطق کوهستانی همجوار با خاک عراق منتقل می شوند.
بخت بد دیگر آنها این بود که نیروهای پ کا کا آنها را در ازای دریافت مبلغی به جنایتکارترین گروه تروریتسی یعنی مجاهدین می فروشند. محمود به همراه سایر دوستانش از زندانی کوچک به زندانی بزرگتر بنام قرارگاه اشرف در خاک عراق منتقل می شوند.
از اینجا به بعد است که جدایی و فراقی بس سنگین و البته دردناک برای محمود از خانواده اش آغاز می شود. بنحویکه بعد از ۳۵ سال خانواده وی از سلامتی او باخبر می شوند.
جوانی که با هزاران آرزو و ساختن یک زندگی خوب برای خود و خانواده اش راهی کشور دیگری شده بود اینچنین در بند مزدوران و وطن فروشانی مثل رجوی گرفتار می آید که بهای آن جوانی ، جان شیرین و سالهای زندگی او بوده است.
- نویسنده : سردبیر
- منبع خبر : سایت راه نو
Wednesday, 4 October , 2023