فرازهایی از کتاب سراب آزادی به قلم خانم مریم سنجابی عضو پیشین شورای رهبری مجاهدین: با اتفاقات بحرانی عراق و سقوط صدام، این کشور دیگر محل امنی برای رجوی نبود. مریم عضدانلو مدتی قبل از شروع جنگ به مکانی امن منتقل شده بود و رجوی هم بنا داشت بافاصله کوتاهی به او ملحق شود. ولی تحولات آن قدر سریع پیش رفت که به ناچار در عراق برای چند سالی باقی ماند و در دوران حضور آمریکایی ها به دلیل همکاری گسترده سازمان با آنها هم، احتمالا چون خطری تهدیدش نمی کرد بازهم برای مدتی در کمپ اشرف به صورت مخفیانه اقامت گزید.
اواخر سال ۱۳۸۱ به ستاد ما (پرسنلی) ابلاغ شد که تمامی وسایل لازم و ضروری را جمع آوری نموده و همراه با ستاد فرماندهی (متشکل از ستادهای اطلاعات، عملیات، امنیت، سیاسی و روابط) به قرارگاه علوی واقع در مقدادیه منتقل شویم.
با عجله وسایل ضروری کارها را بار خودروهای آیفا زده و وسایل انفرادی را جمع آوری کرده و راهی شدیم.
پس از آن که به مقر علوی رسیدیم و به همراه سایر ستادهای مرکزی در ساختمان اصلی که بخشی از آن به صورت زیرزمین بود مستقر شدیم.
در آنجا مشاهده کردم که تعدادی از اعضای حفاظت و دفتر مرکزی رجوی هم آمده و در حال فعالیت و نقل و انتقال یکسری وسایل بودند.
آنها درون ساختمان های کناری ما در حال آماده سازی و راه اندازی محوطه ساختمانی بودند که بخش اصلی آن دارای سنگرهای زیرزمینی بتونی بود و مجهزترین و بهترین مکان مقر علوی به حساب می آمد.
آنها شروع به تمیز کردن ساختمان کرده و ماهواره و دستگاههای پیشرفته ارتباطی را نصب می کردند.
در جابجایی های رجوی طی سالهای گذشته روال به این ترتیب بود که وی تمایل داشت هر جایی که سکونت دارد ، به خاطر سهولت کارش ستادهای مرکزی سازمان شامل؛ (سیاسی، روابط، اطلاعات، امنیت، پرسنلی و بعضا مالی) در نزدیکی اش باشند.
به همین دلیل حداقل در ده سال گذشته هر زمان که او بین مقرهای اشرف، بدیع زادگان، پارسیان و بغداد جابجایی داشت ما هم به فاصله چند روز همراه وی جابجایی داشتیم و در حوالی مقر او مستقر می شدیم.
با این شواهد و قرائن احتمال می دادیم که رجوی هم به قرارگاه علوی بیایید، خصوصا که مسئولین ردیف اول سازمان، مژگان پارسایی رئیس ستاد ارتش و . . . نیز در همان مقر بودند. در آن ایام جنگ بسرعت شروع شد و پس از بمباران های هوایی دستور آمده بود که هر روز نزدیکی های غروب همه می بایست قرارگاه علوی را هم ترک کرده و شب ها در بیابان می خوابیدیم.
فکر می کنم رجوی به مقر علوی رسیده و یا نرسیده به محل اختفای در نظر گرفته شده در ارتفاعات حمرین منتقل شد. یکی از شاهدین بعدها تعریف کرد که محلی در ارتفاعات حمرین از ماهها قبل برای وی تدارک دیده شده بود و در دل کوه های حمرین پناهگاه مناسب و شیکی برایش فراهم کرده بودند.
تعدادی از افراد حفاظت لباس های چوپانی می پوشیدندو با گله هایی از گوسفندان که خریداری شده بود ، در آن محوطه با پوشش گله داری و چوپانی به نگهبانی مشغول بودند و محل مربوطه را به قیمت گزافی از روستائیان خریده یا به امانت گرفته بودند. در وضعیت وخیمی که همه اعضای سازمان در بیابان ها سرگردان و آواره بودند، برق نداشتیم، آب سهمیه بندی بود و شب ها با یک کیسه خواب در لابه لای شیارها می خوابیدیم و از سرما تا صبح می لرزیدیم، یکی از نگهبابان آن محوطه می گفت در حال که تا صبح نگهبان محوطه بودم و از سوز سرما به خود می لرزیدم بوی غذاهای مطبوع درون محوطه پناهگاه مرا گیج می کرد! و به جناب رجوی بد نمی گذشت.
پس از اتمام جنگ و طبق آنچه که گفته شد به کمپ اشرف برگشتیم. با این وضعیت تغییرات زیادی در ساختار ستاد حفاظتی رجوی داده شد. تقریبا تمامی مردان حفاظت به سایر قسمت ها منتقل شدند و جز تعداد اندک، حدود ۴ الی ۵ نفر باقی نمانده بودند که آن ها هم اجازه تردد به قسمت های عمومی کمپ اشرف را نداشتند. زنان هم حدود ۱۰ الی ۱۲ نفر بعنوان انتظامات مقر سیمرغ سازماندهی شدند.
قسمت دفتر مرکزی هم تقلیل یافته و از بیست و پنج نفری که قبل از این داشت به ۱۰ الی ۱۲ نفر رسیده بود. بعلت کار پرسنلی که داشتیم متوجه این تغییرات آماری و سازماندهی بودم.
محوطه سیمرغ محل استقرار رجوی در قلب مقر ۴۹ دارای باغ های برزگی بود که ساختمان اصلی رجوی در وسط آن قرار داشت.
رسیدگی به امور آن باغ ها که حدود سه چهار کیلومتر عرض و طول داشت، کارگران زیادی می خواست. از سالهای گذشته برای رسیدگی به فضای سبز آن محوطه ، علف کنی ، آبیاری، اموز نظافتی و جاروی محوطه بطور هفتگی از زنان و مردان قدیمی سازمان استفاده می کردند. و لایه های پائین تر هرگز پایشان را در این محل نگذاشته بودند.
حدود یکسالی بود که امور باغبانی آنجا هم تعطیل شده بود. به یک باره روزی به گروهی از ما اطلاع دادند تا برای انجام کارهای پشتیبانی و باغبانی به محل سیمرغ محل استقرار رجوی برویم.
وقتی به آن محل وارد شدیم مشخص بود که مانند سابق ، درب وروردی آن نگهبان نداشت و کسی را بازرسی نمی کردند. سابق بر این آن محل دارای تشکیلات عظیمی بود و همواره در قسمت ورودی سه الی چهار نگهبان مسلح وجود داشت و در چهار طرف آن نگهبانان مسلح بر روی برج های مراقبت دیده می شدند، که از آنها هم خبری نبود.
برای رسیدن به محوطه اصلی و باغ هم اکثرا از دو سه لایه بازرسی و نگهبانی می گذشتیم، که از این لایه های نگهبانی هم خبری نبود. محوطه سوت و کور بنظر می رسید. باغ ها پر از علف های هرز شده و برگ درختان محوطه را پر کرده بود.
همه شواهد دال بر این بود که محوطه خالی از سکنه است و رجوی آنجا نیست. ولی در گوشه ای در همان محوطه همان سه چهار نفر مردان اصلی حفاظت مشغول کارهای تاسیساتی و باغبانی بودند!
از محل حضور رجوی طبق ضابطه تشکیلات جرات نداشتیم حتی سوال کنیم، ولی بطور ضمنی یعضی از مسئولین می خواستند به ما تحمیل کنند که رجوی بعد از جنگ دیگر به کمپ اشرف برنگشته است. بسیاری از تغییرات سازماندهی قسمت حفاظت و آزاد کردن مردان نیز در همان قرارگاه علوی انجام شده بود، لذا کسی از محل وی مطلع نبود و بشدت محل اختفایش از همه پنهان نگهداشته می شد و تنها خبری که از او خودنمایی می کرد، اطلاعیه ها و پیام هایی بود که هر از گاهی برای ما خوانده می شد.
این رویه ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۳۸۴ رجوی اقدام به حرکت عجیبی نمود و بازهم حال و هوای فرماندهی و ریاست به سرش زد.
ادامه دارد
- نویسنده : مریم سنجابی
Thursday, 13 February , 2025