ذبیح الله مداح مدتها تحت آموزش اطلاعاتی و استخباراتی افسران ستادی ارتش صدام به همراه جمعی دیگر از کسانی که بعنوان افسر اطلاعات در یگانهای ارتش رجوی انتخاب شده بودند، قرار گرفت. بدین ترتیب او توانست با موفقیت دوره های اطلاعاتی را در قرارگاه اشرف و سپس بدیع زادگان پشت سر بگذارد.

در یک کلام کسانی که عضو فرقه رجوی هستند یا باید در مسیر خواسته های تروریستی و وطن فروشانه این فرقه تلف شوند، و یا باید بدست مهلک ترین بیماری ها و در تنهایی خویش از بین بروند. انسانهایی که گویی از هیچ پدر و مادری زاده نشده اند. نه خانواده ای دارند و نه کس و کاری، و تنها مرگ است که  آنان را به سوی خود فرا می خواند.

سایت رسمی فرقه رجوی در تاریخ ۱۳/۱۱/۹۸ نوشت: ذبیح الله مداح (منصور) در «در اثر خون ریزی منتشره مغزی» در ۱۲ بهمن ۹۸ درگذشت!

البته مرگ «در اثر خون ریزی منتشره مغزی» اصطلاح جدیدی است که فرقه رجوی برای بیماری سکته مغزی سرهم بندی می کند. تا از آثار روانی مهلک بیماری سکته مغزی در بین سایر اعضای این گروه در آلبانی کم کند.

بنحویکه از ابتدای سال ۱۳۹۸ تاکنون ۱۰ تن از اعضای فرقه رجوی در اثر انواع بیماری سرطان و سکته فوت کرده و در قبرستان این گروه در روستای مانز به خاک سپرده شده اند.

احتمالا بزودی برای بیماری سرطان هم اصطلاح جدیدی توسط فرهنگستان فرقه اختراع خواهد شد.

بدین ترتیب می توان گفت: واحد کف و دفن «مجاهدین» فعال ترین بخش سازمان طی سالهای اخیر بوده است.

هرچند مریم رجوی تلاش کرده است در طول این سالها با دید و بازدید و راه اندازی میهمانی های پر زرق و برق بخش سیاسی سازمان را فعال تر نشان دهد تا بر بحرانها و مرگی که بر اردوگاه این گروه در آلبانی سایه  افکنده است را تحت الشعاع قرار دهد.

ذبیح الله مداح با نام مستعار منصور نه «مجاهد صدیق» بود و نه «پاکباز»، نه «رزمنده» بود و نه «انقلابی» بلکه او تنها یک قربانی بود که به جنایات رجوی آلوده شد.

منصور هم مثل تمامی اعضای سابقه دار این گروه بدلیل شرایط خاص حاکم بر جامعه ایران در دهه شصت گرفتار این فرقه گردید. اکنون نیز در سن ۵۷ سالگی مرگ در اثر سکته مغزی گربیان او را گرفت.

یکی از جداشدگان در رابطه با وضعیت ذبیح الله مداح در تشکیلات «مجاهدین» می گوید: او را از زمانیکه در واحد های عملیاتی سازمان در مناطق مرزی در سال ۱۳۶۴ حضور داشت می شناختم.

ذبیح الله نیز مثل هر عضو دیگری که به سازمان می پیوست باید با حضور در واحدهای عملیاتی و با اعزام به مناطق مرزی و جنگ رودررو با نظامیان ایران و کشتن آنها وفاداری اش را به سران فرقه رجوی ثابت می کرد.

بدین ترتیب فردی که تا دیروز حتی کشتن یک حیوان در مخیله اش نمی گنجید حال می بایستی به جایی برسد که گرفتن جان انسانهای بی گناهی که هرگز نه او را دیده بود و نه می شناخت حرفه او شود.

با این ساز و کار بود که رجوی از ذبیح الله مداح هم در طول زمان یک قاتل در پوشش «فرمانده منصور» ساخت که کشتن انسانهایی که تنها گناهشان پاسداری از مزرهای کشورش و ناموس مردمش در قبال تجاوز نیروهای صدام بود، نه تنها در وجدان او دیگر هیچ حس گناهی را برنمی انگیخت، بلکه پله ترقی او در تشکیلات هم محسوب می شد.

منصور در پروسه رشد خود در تشکیلات «مجاهدین» اینبار بعنوان افسر اطلاعات در تعدادی از یگانها و لشگرهای سازماندهی شده در ارتش رجوی ظاهر گردید. تا در فاز جدیدی از مزدوری و وطن فروشی در خدمت اهداف ارتش و سیستم های اطلاعاتی صدام قرار گیرد.

ذبیح الله مداح مدتها تحت آموزش اطلاعاتی و استخباراتی افسران ستادی ارتش صدام به همراه جمعی دیگر از کسانی که بعنوان افسر اطلاعات در یگانهای ارتش رجوی انتخاب شده بودند، قرار گرفت. بدین ترتیب او توانست با موفقیت دوره های اطلاعاتی را در قرارگاه اشرف و سپس بدیع زادگان پشت سر بگذارد.

بدین ترتیب او از آن زمان به بعد می توانست در جبهه های جنگ طرف حساب فرماندهان و افسران اطلاعاتی صدام قرار گرفته و اطلاعات بدست آمده از واحد های شناسایی و تیم های شنود مرزی سازمان را در اختیار آنان قرار دهد.

بدین ترتیب سرنوشت ذبیح الله مداح هم در مسیری رقم خورد که دیگر اعضای نگون بخت این فرقه پیشتر آنرا طی کرده بودند.

در یک کلام کسانی که عضو فرقه رجوی هستند یا باید در مسیر خواسته های تروریستی و وطن فروشانه این فرقه تلف شوند، و یا باید بدست مهلک ترین بیماری ها و در تنهایی خویش از بین بروند.

انسانهایی که گویی از هیچ پدر و مادری زاده نشده اند. نه خانواده ای دارند و نه کس و کاری، و تنها مرگ است که  آنان را به سوی خود فرا می خواند.

  • نویسنده : سعید پارسا
  • منبع خبر : سایت راه نو