روزمرگی، روی دور افتادن و اراجیفی تکراری را بازهم تکرار کردن حاصل دهه ها مزدوری و وطن فروشی است که اکنون لولیدن در دخمه ها از ترس جان،  تنها  پیشه این روزهای رجوی است.

وقتی پیر می شوی و آفتابت بر لب بام است، وقتی زوال عقل شروع می شود، وقتی در وطن فروشی و جنایت به آخر خط میرسی، حتی وقتی عربده میکشی و از آمریکا درخواست سلاح میکنی و کسی جوابت را نمی دهد، یعنی به آخر خط رسیدی و دیگر ارزش هیچ سرمایه گذاری برای اربابانت هم نداری.

بعبارت دقیق تر یعنی اینکه دیگر کسی نمی خواهد حتی تُف هم روی صورتت بیندازد. اگر هم هنوز ناله هایی بلند است، صرفا برای شنیده شدن در اردوگاه مانز آلبانی است و کاربرد دیگری ندارد.

روزمرگی، روی دور افتادن و اراجیفی تکراری را بازهم تکرار کردن حاصل دهه ها مزدوری و وطن فروشی است که اکنون لولیدن در دخمه ها از ترس جان،  تنها  پیشه این روزهای رجوی است.

حرف آخر اینکه؛  این سرنوشت تمامی مزدوران و وطن فروشانی است که در طول دههای گذشته سعی کرده اند به هر شکل ممکن برای به رسیدن به قدرت از مردم ایران هزینه کنند.

حال این مردک کوتوله بیمار هم ، وقتی از «جنگ چریک شهری» ، «جنگ آزادیبخش نوین» و پیوستن به ارتش صدام چیزی عایدش نمی شود نهایتا کارش به ارسال پیامک دو خطی با محتوایی خنده دار و مضحک برای بازنشسته ها و یا پارس کردن  با برگزاری هر جلسه از دادگاه محاکمه سران این فرقه در داخل کشور و آویزان شدن از ریش و پشم الجولانی رهبر گروه تروریستی تحریر الشام در سوریه می رسد!

  • نویسنده : یوسف اردلان
  • منبع خبر : سایت راه نو